- سروری
- آقایی
معنی سروری - جستجوی لغت در جدول جو
- سروری
- ریاست پیشوایی سرپرستی، پادشاهی سلطنت، تفوق
- سروری
- ریاست، حکمرانی، بزرگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مسرور بودن نشاط شادمانی
بایسته
مغولی شاگردانه (انعام)، باژ باج، ره آورد پیشکش انعامی که در ازای خدمت دهند، باج و خراج، هدیه
آزادگان گروهی از رویگردانان (خوارج) که از پشتیبانی علی ع سر پیچیدند
سختی و کاری که بی اندیشه و تامل کنند
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
جمع سریه، کنیزکان
منسوب به سریر، معالجات بالینی
سربرگ
سرود گوی مغنی
باج وساو که از مردم می گرفتند، آنچه به رسم هدیه وپیشکش یا در ازای خدمت دریافت می کرده اند
واجب، لازم، آنچه مورد لزوم و احتیاج باشد، کاری که انسان ناگزیر از انجام دادن آن باشد
سریت ها، کنیزهای مخصوص هم بستر شدن، جمع واژۀ سریت
کاری که بی تامل و از روی سستی و سهل انگاری انجام داده شود، سخن یاوه، بیهوده و نسنجیده
ناچار، ناگزیر، بایسته
Offhandedly
Indispensable, Necessary
небрежно
незаменимый , необходимый
unverzichtbar, notwendig
beiläufig
неуважно
необхідний
niezastąpiony, konieczny
od niechcenia
despreocupadamente