جدول جو
جدول جو

معنی سرقع - جستجوی لغت در جدول جو

سرقع
باده ترش
تصویری از سرقع
تصویر سرقع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سریع
تصویر سریع
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدی، دستبرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برقع
تصویر برقع
روبند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقع
تصویر ترقع
پاره پاره فراهمی اندک اندک فراهم شدن، پینگی (پینه رقعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراع
تصویر سراع
شتابان: مرد، جمع سرع، شاخه های رز
فرهنگ لغت هوشیار
واحد سرق پارسی تازی گشته سرده پرند سپید سرقت در فارسی: دزدی، سخن دزدی، دزدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریع
تصویر سریع
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدیدن، دزدی کردن، دزدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریع
تصویر سریع
شتابنده، زود، تند، چست و چالاک، در علوم ادبی در علم عروض بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقع
تصویر مرقع
خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد، جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برقع
تصویر برقع
روبند، نقاب، تکۀ پارچه که زنان با آن چهرۀ خود را می پوشانند
فرهنگ فارسی عمید
پاره دوخته ژنده، خوشنوشته، خوش نگاره جامه پاره پاره بهم دخته: در آن دکان پیر مردی نشسته است مرقعی پوشیده و درزی همی کند، جامه صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ بهم ساخته میشد مرقعه. توضیح در احیا العلوم شرحی مفید راجع بمعنی و مقصود از مرقع و کیفیت آن آمده، کاغذ یا شی دیگر که روی آن بخط رقاع چیزی نوشته باشند، قطعه های تصاویر که بصورت کتابی بینالدفتین جمع شود، قطعاتی از خطوط زیبا که بشکل کتاب جمع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برقع
تصویر برقع
((بُ قَ))
روی بند، نقاب، جمع براقع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریع
تصویر سریع
((سَ))
تند رونده، شتابنده، چست و چالاک، یکی از بحرهای عروضی بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلان»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
((س قَ))
دزدی، دزدی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرقع
تصویر مرقع
((مُ رَ قَّ))
جامه وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریع
تصویر سریع
Expeditious, Fast, Quick, Rapid, Speedy, Swift
دیکشنری فارسی به انگلیسی
быстрый , быстрый
دیکشنری فارسی به روسی
快速的 , 快的
دیکشنری فارسی به چینی
त्वरित , तेज़ , तेज
دیکشنری فارسی به هندی
신속한 , 빠른
دیکشنری فارسی به کره ای
מהיר , מהיר , מהיר
دیکشنری فارسی به عبری
迅速な , 速い
دیکشنری فارسی به ژاپنی