- سرقع
- باده ترش
معنی سرقع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
دزدی، دستبرد
روبند زنان
پاره پاره فراهمی اندک اندک فراهم شدن، پینگی (پینه رقعه)
شتابان: مرد، جمع سرع، شاخه های رز
واحد سرق پارسی تازی گشته سرده پرند سپید سرقت در فارسی: دزدی، سخن دزدی، دزدیده
دزدی کردن
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
دزدیدن، دزدی کردن، دزدی
شتابنده، زود، تند، چست و چالاک، در علوم ادبی در علم عروض بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات
خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد، جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف
روبند، نقاب، تکۀ پارچه که زنان با آن چهرۀ خود را می پوشانند
پاره دوخته ژنده، خوشنوشته، خوش نگاره جامه پاره پاره بهم دخته: در آن دکان پیر مردی نشسته است مرقعی پوشیده و درزی همی کند، جامه صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ بهم ساخته میشد مرقعه. توضیح در احیا العلوم شرحی مفید راجع بمعنی و مقصود از مرقع و کیفیت آن آمده، کاغذ یا شی دیگر که روی آن بخط رقاع چیزی نوشته باشند، قطعه های تصاویر که بصورت کتابی بینالدفتین جمع شود، قطعاتی از خطوط زیبا که بشکل کتاب جمع کنند
((مُ رَ قَّ))
فرهنگ فارسی معین
جامه وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد
Expeditious, Fast, Quick, Rapid, Speedy, Swift
быстрый , быстрый
zügig, schnell
швидкий
szybki
快速的 , 快的
expedito, rápido
rapido, veloce
expedito, rápido
expéditif, rapide
त्वरित , तेज़ , तेज
سريعٌ
신속한 , 빠른
מהיר , מהיר , מהיר
迅速な , 速い