جدول جو
جدول جو

معنی سرفوت - جستجوی لغت در جدول جو

سرفوت
سمندر. سمندل. (دزی ج 1 ص 649)
لغت نامه دهخدا
سرفوت
آذرشین (سمندر)
تصویری از سرفوت
تصویر سرفوت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سافوت
تصویر سافوت
سوت، صدایی که با گذاشتن دو سرانگشت میان لب ها از دهان برمی آورند، صفیر، شپل، شپیل، شپلت، سپیل
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ)
دژیست از اعمال حلب در جبال بنی علیم که نام آن در فتوح نورالدین محمود بن زنگی آمده است و این دژ پس از ویرانی اکنون (زمان یاقوت) بصورت قریه ای درآمده است. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
صدائی باشد که کبوتربازان کنند و آن چنان است که سر دو انگشت را بر زبان نهند وبتندی هر چه تمامتر پف کنند تا صدای بلندی از آن پدید آید، (برهان) (آنندراج) (استینگاس)، سوت، صفیر
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ / فُو)
مهتر و رئیس. (آنندراج). رئیس فوج. فرمانده فوج:
این ناخلف بد این همه نامردی و لجاج
گشته بهادر و شده سرفوج و نامدار.
ارادتخان واضح (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از رفت. شکسته و ریزه شده. (منتهی الارب). رجوع به رفت شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سرود. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سافوت
تصویر سافوت
صدائی باشد که کبوتربازان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفوج
تصویر سرفوج
سرگروه گروهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوت
تصویر مرفوت
شکسته ریزه شده
فرهنگ لغت هوشیار
اضافه بار، پرداخت قیمت اضافی کالا، در معامله ی جنس به جنس
فرهنگ گویش مازندرانی
کلفت، تراشیده، محکم
فرهنگ گویش مازندرانی