تأنیث ساطع. بلند. برآمده، منتشر. پراکنده، درخشنده. روشن، هویدا. آشکار. واضح: براهین ساطعه،دلیل های روشن و آشکار و بیّن. (ناظم الاطباء) : خواست که مجلس اعلای پادشاهی را خدمتی سازد بر قانون حکمت، آراسته به حجج قاطعه و براهین ساطعه. (چهارمقاله چ معین چ دانشگاه ص 5). رجوع به ساطع شود
تأنیث ساطع. بلند. برآمده، منتشر. پراکنده، درخشنده. روشن، هویدا. آشکار. واضح: براهین ساطعه،دلیل های روشن و آشکار و بیّن. (ناظم الاطباء) : خواست که مجلس اعلای پادشاهی را خدمتی سازد بر قانون حکمت، آراسته به حجج قاطعه و براهین ساطعه. (چهارمقاله چ معین چ دانشگاه ص 5). رجوع به ساطع شود
شتاب. نقیض بطؤ. یقال:عجبت من سرعه ذاک. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). زود شدن. (دهار). تندی. مقابل بطؤ، کندی. یقال: عجبت من سرعه ذلک الامر، عجب شدم از زودی آن کار. (مهذب الاسماء). رجوع به سرعت شود
شتاب. نقیض بطؤ. یقال:عجبت من سرعه ذاک. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). زود شدن. (دهار). تندی. مقابل بطؤ، کندی. یقال: عجبت من سرعه ذلک الامر، عجب شدم از زودی آن کار. (مهذب الاسماء). رجوع به سرعت شود