جدول جو
جدول جو

معنی سرط - جستجوی لغت در جدول جو

سرط
(سُ رَ)
سخت دلیر، بسیارخوار. (منتهی الارب) ، کلان لقمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرط
(تَمْ بِ ءَ)
فروخوردن لقمه و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
سرط
او باریدن (بلعیدن) او بارنده، شتابان، دلیر
تصویری از سرط
تصویر سرط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرطان
تصویر سرطان
تکثیر بی رویۀ سلول ها در اثر جهش ژنتیکی و دست اندازی به بافت های مجاور که باعث اختلال در عملکرد آن بافت می شود، تومور، کنسر، در علم نجوم چهارمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد، چهارمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با تیر، خرچنگ، در علم زیست شناسی خر چنگ، چنگار
سرطان خون: لوسمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرطان خون
تصویر سرطان خون
بیماری خونی که باعث افزایش غیرطبیعی تعداد گلبول های سفید در خون و مغز استخوان می شود، لوسمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرطویله
تصویر سرطویله
طویله، اسطبل، کنایه از بهترین اسب اسطبل
فرهنگ فارسی عمید
(سُ رَ طَ)
زودفروبرنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
شگفتی. اعجاب. (دزی ج 1 ص 648)
لغت نامه دهخدا
(سِ طِ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، متکلم بلیغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سرطم شود
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
درازبالا، بلندآواز، واضح گفتار، فراخ حلق، زود فروبرنده با جسامت جثه و فخامت خلقت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
دراز و مضطرب الخلقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام خطی از خطوط سریانی که بدان ترسل نویسند ونظیر آن در خطوط اسلامی خط رقاع است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
نام یکی از دهستانهای رامهرمز شهرستان اهواز است. در حدود 930 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از خدیجه، ماماتین و تشکی. مرکز دهستان سرطا. آب آن از رود خانه رامهرمز. محصول آن غلات، برنج، بزرک و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
فروبردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) بلعیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان درحلق فرو بردن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
نام برج چهارم از دوازده برج فلکی و در اصطلاح طب مرض خطرناکی است که زخم و ورم در داخل یا خارج بدن تولید میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطان البحر
تصویر سرطان البحر
خرچنگ دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطان النهر
تصویر سرطان النهر
خرچنگ رودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطعه
تصویر سرطعه
از ترس دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطوم
تصویر سرطوم
زبان دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطویله
تصویر سرطویله
فراسپ اسپ برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطل
تصویر سرطل
دراز بد اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطم
تصویر سرطم
گلوگاه در جانوران نشخوار گر پرخور، سخنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطان
تصویر سرطان
((اِ))
نام عمومی تمامی تومورهای بدخیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرطان
تصویر سرطان
((سَ رَ))
خرچنگ، برج چهارم از بروج دوازده گانه منطقه البروج، که خورشید در حرکت ظاهری خود تیرماه در این برج قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرطان
تصویر سرطان
چنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرطان شناس
تصویر سرطان شناس
Oncologist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
Cancerous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
раковый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرطان شناس
تصویر سرطان شناس
онколог
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
krebserregend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرطان شناس
تصویر سرطان شناس
Onkologe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
раковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرطان شناس
تصویر سرطان شناس
онколог
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
rakowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرطان شناس
تصویر سرطان شناس
onkolog
دیکشنری فارسی به لهستانی