جدول جو
جدول جو

معنی سرشت - جستجوی لغت در جدول جو

سرشت
خوی، نهاد، طینت، فطرت
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فرهنگ فارسی عمید
سرشت
(سِ رِ)
افغانی عاریتی و دخیل ’سریشت’، ’سیریشت’ (طبیعت، مزاج) ، ’سرش’ (سریش، چسب، چسبندگی) = ’سلش، سلخ، سلشت’. معنی کلمه نزدیک است به:
1) ’سریش’ (بستن، متحد کردن، متصل کردن) قیاس کنید با سانسکریت ’سری’ (آمیختن، مخلوط کردن) ، فارسی: سرشتن. 2) سانسکریت ’سلیش’ (آویزان بودن، چسبیدن) ، اوستا ’سریش’ (چسبیدن) ، فارسی: سریش. و رجوع کنید به سرشتن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). خلقت و طینت و مایه و طبع و طبیعت و خوی آدمی. (برهان). خلقت و طینت. (رشیدی). خمیر و طینت و خلقت و مجازاً طبیعت. خلقت. طینت و طبیعت. (جهانگیری). آفرینش. (اوبهی). فطرت. طینت. جبلت. نهاد. طبیعت. خمیره. غریزه. خلقت:
بدو گفت شاه ای سرشت بدی
که ترسایی و دشمن ایزدی.
فردوسی.
که آهوست برمرد گفتار زشت
ترا خود ز آغاز بود این سرشت.
فردوسی.
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ بهشت.
فردوسی.
این پسر چون پدر آمد به سرشت و به نهاد
تخم چون نیک بود نیک پدید آرد بر.
فرخی.
کسی به حیلت و جهد از سرشت خویش نگشت
مرا سرشت چنین کرد ایزد علام.
فرخی.
هزاریک کاندر سرشت او هنر است
نگار خوب همانا که نیست در فرهنگ.
فرخی.
خدای ما سرشت ما چنین کرد
که زن را نیست کامی بهتر از مرد.
(ویس و رامین).
بود مرد دانا درخت بهشت
مر او را خرد بیخ و پاکی سرشت.
اسدی.
چو شاهی است بیدادگر از سرشت
که باکش نیاید ز کردار زشت.
اسدی.
کسی کاندر سرشت او خرد نه
خرد بخشد مرا این هست باور.
ناصرخسرو.
و اکنون ز گشت دهر دگر گشتم
گویی نه آن سرشت و نه آن طینم.
ناصرخسرو.
و آنجا نسل زنگیان بسیار گشت و هیچ مردمی و سرشت پسندیده خدای تعالی در ایشان نیافریده است. (مجمل التواریخ).
سرشت و نهاد وی از خلق و خلق
ز انصاف صرف است و از عدل ناب.
سوزنی.
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست.
سعدی.
عشق تو سرنوشت من خاک درت بهشت من
مهر رخت سرشت من راحت من رضای تو.
حافظ.
- بدسرشت:
چو در چشم شاه آمد آن رنگ زشت
بدو گفت کی مدبر بدسرشت.
نظامی.
- حورسرشت:
شوخی شکرالفاظ و مهی سیم بناگوش
سروی سمن اندام و بتی حورسرشتی.
سعدی.
- فرخ سرشت:
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمه ای بر به سنگی نبشت.
سعدی.
- کیانی سرشت:
گزارنده پیر کیانی سرشت
گزارش چنین کرد از آن سرنبشت.
نظامی.
-مینوسرشت:
در آن خرم آباد مینوسرشت
فرومانده حیران ز بس آب و کشت.
نظامی.
- هم سرشت:
نخست آب با خاک بد هم سرشت
گل تر بکردند پس خشک خشت.
اسدی.
، مخلوطو آغشته. (برهان). آمیختگی آب با خاک و مانند آن. (آنندراج). آمیختگی. (غیاث) :
یکی نامه چون بوستان بهشت
تو گفتی که دارد ز عنبر سرشت.
فردوسی.
یکی شارسان است آن چون بهشت
که گویی نه از خاک دارد سرشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
سرشت
فطرت، خلقت، طینت، طبیعت
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
سرشت
((س رِ))
نهاد، فطرت
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فرهنگ فارسی معین
سرشت
طبیعت، فطرت، ماهیت، ذات، طبع، خصلت
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فرهنگ واژه فارسی سره
سرشت
آفرینش، خلقت، آمیزه، اصل، جنس، خمیره، جنم، خلق وخو، خو، ضریبه، ذات، سجیه، سیرت، شمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فطرت، جبلت، مزاج، نهاد، خمیرمایه، گوهر، جوهره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرشت
طبيعةً
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به عربی
سرشت
Temperament
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرشت
tempérament
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سرشت
رمیده، گوسفندی که دفعتا از روی ترس از گله بگریزد، سرشت، سریش
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشت
temperamento
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سرشت
سرشت
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به اردو
سرشت
темперамент
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به روسی
سرشت
Temperament
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به آلمانی
سرشت
темперамент
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سرشت
temperament
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به لهستانی
سرشت
سرشت، سیستم
دیکشنری اردو به فارسی
سرشت
อารมณ์
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به تایلندی
سرشت
চরিত্র
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به بنگالی
سرشت
temperamento
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سرشت
tabia
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سرشت
mizaç
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سرشت
気質
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سرشت
אֹפִי
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به عبری
سرشت
性格
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به چینی
سرشت
temperamen
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سرشت
स्वभाव
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به هندی
سرشت
temperament
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به هلندی
سرشت
temperamento
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سرشت
기질
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
خمیر کردن، مخلوط ساختن، آغشته کردن، کنایه از خلق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
مخلوط شده آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
((س رِ تَ))
آغشته کردن، مخلوط کردن، خمیر کردن، آفریدن، سریشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
((س رِ تِ))
آمیخته، آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ فارسی معین