جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، جرواسک، چزد، جزد، زانه، زلّه
جیرجیرَک، زَنجَرِه، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، جَرواسَک، چَزد، جَزد، زانِه، زَلِّه
کنایه از سوراخ مقعد باشد. (برهان). مقعد. (رشیدی) (آنندراج) : هر گه که سرسفرۀ کس گردد شق کوهان شتر خواهد و مقل ازرق هر روز به موم زرد مرهم کردن صحت پس از آن طلب نمودن از حق. یوسفی طبیب (از آنندراج)
کنایه از سوراخ مقعد باشد. (برهان). مقعد. (رشیدی) (آنندراج) : هر گه که سرسفرۀ کس گردد شق کوهان شتر خواهد و مقل ازرق هر روز به موم زرد مرهم کردن صحت پس از آن طلب نمودن از حق. یوسفی طبیب (از آنندراج)
ولایتی که آب و هوای آن بسیار سرد بود. مقابل گرم سیر. (آنندراج). دیولاخ. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس). منزل تابستانی در زمین مرتفع. ضد گرمسیر. (ناظم الاطباء). ییلاق. (یادداشت مؤلف) : قاین جایی سردسیر است. (حدود العالم). و از وی [از ناحیت پارس] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است. (حدود العالم) .و بعضی از وی [از ناحیت تبت] گرمسیر است و بعضی سردسیر. (حدود العالم). و هوای آن [اورد] سردسیر است بغایت چنانکه درخت و باغ نباشد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 122). و بر آن نواحی ساخته بعضی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 128). سنقری را گرخزر با سردسیر آموخته ست درحبش بردن به گرما برنتابد بیش از این. خاقانی. برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی درگذر زین خشک سال آفت اینک گلستان. خاقانی
ولایتی که آب و هوای آن بسیار سرد بود. مقابل گرم سیر. (آنندراج). دیولاخ. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس). منزل تابستانی در زمین مرتفع. ضد گرمسیر. (ناظم الاطباء). ییلاق. (یادداشت مؤلف) : قاین جایی سردسیر است. (حدود العالم). و از وی [از ناحیت پارس] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است. (حدود العالم) .و بعضی از وی [از ناحیت تبت] گرمسیر است و بعضی سردسیر. (حدود العالم). و هوای آن [اورد] سردسیر است بغایت چنانکه درخت و باغ نباشد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 122). و بر آن نواحی ساخته بعضی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 128). سنقری را گرخزر با سردسیر آموخته ست درحبش بردن به گرما برنتابد بیش از این. خاقانی. برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی درگذر زین خشک سال آفت اینک گلستان. خاقانی
شهری قدیمی و استوار در ولایتی از ولایتهای اسپانیاست. عرب آنرا الجزیره مینامید و در ساحل نهر شقر واقع است. 20000 تن سکنه دارد و خاک آن حاصلخیز است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
شهری قدیمی و استوار در ولایتی از ولایتهای اسپانیاست. عرب آنرا الجزیره مینامید و در ساحل نهر شقر واقع است. 20000 تن سکنه دارد و خاک آن حاصلخیز است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
آن است که نامقیدان ولایت چون با کسی خصوصاً با ساده ای بد شوند جمعی بهم شده او را در خانه ای یا باغی یا در صحرایی برده فعل بد با وی کنند. و چون سر او را یکی می گیرد و دیگری فعل بد کند این عمل به سرگیری شهرت گرفته و با لفظ زدن و خوردن آید. (آنندراج) : نبود از... خوردنش سیری نخورد هیچ غیر سرگیری. شرف الدین شفائی. زده آن لعل سرگیری به یاقوت چو سرکه پیش او حلوای یاقوت. ملا فوقی (از بهار عجم) (از آنندراج). ، عمل از سر گرفتن. آغاز کار. (فرهنگ فارسی معین)
آن است که نامقیدان ولایت چون با کسی خصوصاً با ساده ای بد شوند جمعی بهم شده او را در خانه ای یا باغی یا در صحرایی برده فعل بد با وی کنند. و چون سر او را یکی می گیرد و دیگری فعل بد کند این عمل به سرگیری شهرت گرفته و با لفظ زدن و خوردن آید. (آنندراج) : نبود از... خوردنش سیری نخورد هیچ غیر سرگیری. شرف الدین شفائی. زده آن لعل سرگیری به یاقوت چو سرکه پیش او حلوای یاقوت. ملا فوقی (از بهار عجم) (از آنندراج). ، عمل از سر گرفتن. آغاز کار. (فرهنگ فارسی معین)
ترسیره. جزیره ای در مجمع الجزایر آسور است که 94000 تن سکنه دارد و مرکز آن آنگارا است. و شراب و میوه محصول آنجاست. و رجوع به ترسیره و قاموس الاعلام ترکی شود
ترسیره. جزیره ای در مجمع الجزایر آسور است که 94000 تن سکنه دارد و مرکز آن آنگارا است. و شراب و میوه محصول آنجاست. و رجوع به ترسیره و قاموس الاعلام ترکی شود