جدول جو
جدول جو

معنی سرخیوس - جستجوی لغت در جدول جو

سرخیوس
یونانی تازی گشته شاه تره شیترج از گیاهان دارویی شاه تره
تصویری از سرخیوس
تصویر سرخیوس
فرهنگ لغت هوشیار
سرخیوس
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیترک، شیطره، هلیانه، شاه ترج، خامشه
تصویری از سرخیوس
تصویر سرخیوس
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرنویس
تصویر سرنویس
عنوان، عنوان
فرهنگ واژه فارسی سره
یونانی تازی گشته گورگیا از گیاهان گورگیا. توضیح: مولف برهان این کلمه را اشتباها مرادف با مصطکی ذکر کرده چون یکی از مرادفات این گیاه ثیل مکی است ممکن است که مکی بغلط در کتابت مصطکی شده (مصطکی صمغ درخت پسته وحشی (بنه) است که بنام سقز معروف است)
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقرپیوس
تصویر سقرپیوس
عقرب. توضیح همین کلمه است که به صورت سقرینوس تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقربیوس
تصویر سقربیوس
یونانی تازی گشته کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخینوس
تصویر سخینوس
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، خرّوب، کورگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخگون
تصویر سرخگون
سرخ فام، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
بزرگ دیوان رئیس دیو: پس سه سرد دیو - را که هر سه دستوران مملکت... او بودند - حاضر کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخیل
تصویر سرخیل
رئیس گروه و سردار جماعت، سرلشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخوش
تصویر سرخوش
شادمان و خوشحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخود
تصویر سرخود
خودسر و خود مختار و مستقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرویس
تصویر سرویس
خدمتگزاری، چاکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخیل
تصویر سرخیل
سرگروه، سردسته، سرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخود
تصویر سرخود
خودسر، خودرای، آزاد و رها
سرخود کار کردن: کنایه از به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرویس
تصویر سرویس
فعالیتی که به منظور رفع نیازهای دیگران انجام می شود، تشکیلات مجری امور اجتماعی، سیاسی، اداری و امثال آن ها مثلاً سرویس خبری، سرویس پستی، سرویس اداری،
خودرویی که در ساعت معینی آمادۀ جا به جا کردن اعضای یک مؤسسۀ خاص است، مجموعه ای از ظروف یا وسایل متناسب با یکدیگر، مجموعۀ تجهیزات لازم برای یک فعالیت، بهایی که هتل یا رستوران در ازای ارائه ی خدمات دریافت می کنند، ساعت کار یک مؤسسه، مجموع مکان های بهداشتی یک ساختمان شامل دست شویی، توالت و حمام، بازدید و تنظیم اجزای یک دستگاه میکانیکی، در ورزش ضربه ای که در زمان آغاز بازی در ورزش هایی چون والیبال، تنیس و بدمینتون به توپ زده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگیس
تصویر سرگیس
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، سرکیس، نوشه، قوس و قزح، سدکیس، رخش، سرویسه، اغلیسون، نوس، تیراژه، آزفنداک، کلکم، ایرسا، تویه، شدکیس، سویسه، توبه، آفنداک، آلیسا، آدینده، ترسه، نوسه، تیراژی، آژفنداک، تربسه، درونه، تربیسه، کرکم، قزح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرویس
تصویر سرویس
((س))
زمان کار، شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر، اتومبیلی که در ساعات کار در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد، مجموعه ظرف و امثال آن، سری، مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و... اختصاص دارد «س
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخیل
تصویر سرخیل
((~. خِ))
آن که در رأس خیل قرار دارد، سردسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخوش
تصویر سرخوش
((سَ))
خوشحال، شادمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخور
تصویر سرخور
((سَ))
آن که بدقدم است و اطرافیانش زود می میرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکیس
تصویر سرکیس
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، توبه، شدکیس، قزح، رخش، ایرسا، تویه، آفنداک، آزفنداک، سرگیس، سرویسه، سدکیس، تربسه، آژفنداک، تیراژی، کرکم، اغلیسون، درونه، آلیسا، نوس، نوشه، ترسه، نوسه، آدینده، تربیسه، تیراژه، کلکم، سویسه، قوس و قزح
فرهنگ فارسی عمید
головокружительный
دیکشنری فارسی به روسی
запаморочливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی