- سرخوردگی
حرمان، دل زدگی، واخوردگی، وازدگی، یاس
معنی سرخوردگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیماری ویروسی که با تب، لرز، آبریزش، کوفتگی و التهاب مجاری تنفسی بروز می کند
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
نخوردن. امساک. رجوع به ناخوردن شود:
در خرج بر خود چنان در مبند
که گردی ز ناخوردگی دردمند.
نظامی
در خرج بر خود چنان در مبند
که گردی ز ناخوردگی دردمند.
نظامی
(خوَرْ / خُرْ دَ/ دِ)
لغت نامه دهخدا
حیرت، سرخوردگی. واماندگی، نومیدی. یأس، رد شدن، واپس زدگی. سرکوفتگی و آن اصطلاحی است از اصطلاحات مربوط به مکتب فروید روانشناس اتریشی و عبارت است از فراموش شدن امیال و غرایز که بر اثر ناهماهنگی با مقررات جامعه و ناسازگاری با عقل و امور اخلاقی به شعور باطن یا ناخودآگاه میروند و از صحنۀ روشن ذهن خارج میشوند. رجوع به واخوردن شود
ارادت، انقیاد، اطاعت، فرمان برداری، تسلیم، متابعت
متضاد: سرپیچی
متضاد: سرپیچی
چایش، ریزش، زکام، آنفلوآنزا
