جدول جو
جدول جو

معنی سرخ - جستجوی لغت در جدول جو

سرخ
یکی از سه رنگ اصلی، هر چیزی که به رنگ خون باشد، گلگون، قرمز رنگ
تصویری از سرخ
تصویر سرخ
فرهنگ فارسی عمید
سرخ(سُ)
خواجه نعمه الله. از جملۀ نویسندگان دیوان سلطان بود و به اعمال بزرگ اشتغال داشت. چون خواجه مجدالدین محمد دیوان را مؤاخذ کرد خواجه نعمه الله بترسید و گریخت. یکی از ملازمان سلطان به دنبال او رفت و او را گرفت و بنزد خواجه مجدالدین محمد آورد و خواجه مبلغ کلی بر او تحمیل فرمود. سپس او را وزارت داد لیکن سرانجام از تحکمات خواجه مجدالدین محمد به تنگ آمده و درمجالس زبان به غیبتش بگشاد و خواجه مجدالدین محمد به اخذ و قید او فرمان داد... آخرالامر او را چندان شکنجه کردند که بقتل رسید. (از دستورالوزراء ص 443)
لغت نامه دهخدا
سرخ
قرمز رنگ، رنگ قرمز
تصویری از سرخ
تصویر سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ((سُ))
رنگ قرمز
تصویری از سرخ
تصویر سرخ
فرهنگ فارسی معین
سرخ
احمر، قرمز
تصویری از سرخ
تصویر سرخ
فرهنگ واژه فارسی سره
سرخ
آل، حمرا، قرمز، گلرنگ، گلگون، لاله گون
متضاد: سبز، کمونیست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرخ
سرخ، گوسفندی به رنگ زرد مایل به سرخ
فرهنگ گویش مازندرانی
سرخ
سرخ رو، قرمز، سرخ و قرمز
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخه
تصویر سرخه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
گیاهی با برگ های درشت و بریدگی بسیار و ساقۀ زیرزمینی که بیش از ۶۰۰۰ نوع از آن وجود دارد و برخی از انواع آن تزئینی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخک
تصویر سرخک
بیماری واگیر ویروسی که عوارض آن سرفه، عطسه، آب ریزش و ظهور دانه های قرمز روی پوست است و گاه سبب ذات الریه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخه
تصویر سرخه
نوعی کبوتر سرخ رنگ، کرمی کوچک و سرخ رنگ که از آفت های درخت خرما است و پیش از رسیدن خرما داخل آن شده و باعث ریختن میوۀ درخت می شود، سرخ، سرخ رنگ، مری
فرهنگ فارسی عمید
(سَ خُ)
سرپوش خم، نام رستنیی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سرخجه و آن جوششی است که بیشتر اطفال را در بدن بهم میرسد. (برهان) (آنندراج). رجوع به سرخجه، سرخزه، سرخژه شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند. دارای 115 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
نام دارویی است که آن را گیل دارو گویند و آن چوبکی باشد سیاه رنگ، بر کنار دریای خزر که دریای گیلان باشد یابند و آن دو قسم است: نر و ماده. بجهت دفع کدودانه و امراض دیگر مفید است. (برهان) (آنندراج). سرخس ها در منطقۀ معتدله بصورت گیاهان بی ساقه اند یعنی برگهای آن از خاک بیرون می آید و ساقۀ زیرینی دارند که در اصطلاح گیاه شناسی ریزم نامیده میشود، ولی در مناطق گرم بشکل درختان بلند و شبیه به نخل ها میباشند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب صص 161- 170 شود. گیل دارو. (قانون ابن سینا چ تهران ص 216) (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
انواع آن: سرخس ماده که ممکن است مانند سرخس نر بکار رود ولی تأثیرش بسیار کمتر است. سرخس مذکر یا سرخس نر دارای برگهای بزرگ و دو بریدگی دارد، ساقۀ زیرین آن بر ضد کرم کدو بکار میرود زیرا که در لوله های شیرابۀ آن مواد مختلف یافت میشود. (ازگیاه شناسی گل گلاب ص 169). رجوع به درمان شناسی ص 402 و داروسازی جنیدی ص 178 و تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
نام یکی از بخشهای شهرستان مشهد است که در خاور شهرستان و کنار مرز ایران و شوروی واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). شهری است (به خراسان) بر راه و اندر میان بیابان نهاده و ایشان را یکی خشک رود است که اندر میان بازار میگذرد و بوقت انجیر اندر او آب رود و بس و جایی با کشت و برز بسیار است. و مردمانی قوی ترکیب اند و جنگی وخواستۀ ایشان شتر است. (حدود العالم) :
پوپک دیدم بحوالی سرخس
بانگک بربرده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او
رنگ بسی گونه بر آن چادرا.
رودکی.
دگر سو سرخس و بیابان به پیش
گله گشته بر دشت آهو و میش.
فردوسی.
رجوع به تاریخ جهانگشا ج 1 ص 117، 121، 125، 127، 128، 130 و نزههالقلوب ج 3 ص 153، 158، 177 و تاریخ سیستان ص 27، 147، 239، 251، 252 شود
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
نام پسر افراسیاب است که فرامرز او را زنده گرفت و رستم به کین سیاوش بکشت. (برهان) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
ز کندآوران سرخه را پیش خواند
ز رستم فراوان سخنها براند.
فردوسی.
تا افراسیاب بشکست و سرخه کشته شد. (مجمل التواریخ و القصص ص 46)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
نام موضعی است از مضافات سمنان. دهی از سمنان که سرخه سمنان گویند. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری). از بلوکات ولایت سمنان ودامغان خراسان. عده قرا 50. مساحت 12 فرسخ. مرکز سرخه. حد شمال شرقی سنگسر است. (جغرافیای سیاسی کیهان). نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی سمنان. آب آن از قنوات. محصول عمده آن غلات و پنبه و تنباکو است. ایستگاههای لاهورد، بیابانک، سرخ دشت در این دهستان واقع است. این دهستان از هشت آبادی و پنجاه مزرعه تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 7200 تن است. قرای مهم آن لاسجرد و بیابانک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ / خِ)
نام نوعی از کبوتر سرخ رنگ. (برهان). نوعی است از کبوتران به سرخی مایل. (رشیدی) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ خَ)
تعلیم خوش نویسان. (غیاث) (آنندراج). سرمشق:
سرخط که برین ورق کشیده ست
شک نیست در آن که آفریده ست.
نظامی.
به سرخطنویسی علم زآن نمط
که رخسار خوبان کند مشق خط.
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
، خط و یادداشت روز، نوکری. (غیاث) (آنندراج) :
خطش مشک را داده شرمندگی
پی عاشقان سرخط بندگی.
اشرف (از آنندراج).
، تمسک و قباله. (آنندراج) :
هر گه که فغان از دل پردرد کشیدیم
شد شاخ گل و سرخط مرغان چمن شد.
صائب (از آنندراج).
مجوی سرخط آزادی از فلک صائب
که خود ز کاهکشان طوق در گلو دارد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
قریه ای است نزدیک نیشابور. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از رده نهانزادان آوندی که سر دسته گروهی از آنها به نام سرخس ها می باشد، این گیاه دارای ساقه های زیر زمینی است که از فواصل مختلف آن برگهای هوایی خارج میشوند. انواع مختلف این گیاه متعلق به نواحی معتدل و گرم میباشد و در منطق حاره به صورت درخت در می آید. اکثر انواع آن در طب مورد استفاده است بطازس دیشار جماز. یا سرخس آبی. گونه ای سرخس که برگهایش دارای چهار برگچه کوچک و هاگهای آن در تکمه هایی به نام اسپور و کارپ قرار گرفته اند این گیاه مصرف دارویی ندارد قریطه القریطه. یا سرخس شوکی. سرخس تیغی. یا سرخس تیغی. گونه ای سرخس که جزو گروه بس پایک میباشد. یا سرخس ماده. این گیاه برگدارش فاقد هاگینه میباشد. در تداوی این سرخس نیز مانند سرخس نر به کار میرود ولی تاثیرش کمتر است سرخس مونث سرخس اثنی خنشار. یا سرخس مذکر. سرخس نر. یا سرخس معمولی سرخس. یا سرخس نر. گونه ای سرخس که دارای برگهای بزرگ است و دوبار بریدگی دارد این گیاه جزو سرخسهای علفی است و در شمال ایران فراوان است ساقه زیر زمینی آن جهت مداوای کرم کدو به کار میرود. ارتفاع برگ هوایی این گیاه معمولا 5، متر است ولی گاهی ممکن است تا ارتفاع 4، 1 متر نیز برسد. در پشت برگ گیاه در دو ردیف مجموعه هاگدان ها محصور در پرده نازکی به نام اندوزی وجود دارد. در شیرابه ای که در ساقه زیر زمینی این گیاه جریان دارد مواد مختلف یافت می شود. در تمام نواحی شمالی ایران می روید کیل دارو شرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخط
تصویر سرخط
تعلیم خوشنویسان
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری واگیردار که بیشتر در اطفال پیدا میشود و لکه های سرخرنگی در بدن بیمار ظاهر میشود آل، ساس، مرضی است عفونی و بثوری بسیار واگیر دار و همه گیر که مصونیت می دهد و به سبب بثورات مخصوص مشخص است این ناخوشی بیشتر در کودکان 3 تا 10 ساله دیده میشود و مرضی است مضعف و مساعد سل و کانونی خاموش شده را بر می افروزد. موجب آن یک ویروس است که هنوز شناخته نشده دوره نهفتگی آن 10 تا 12 روز است و بون علامت دوره یورش آن 3 تا 4 روز است که از همه تبهای بثوری طولانی تر است گل افشان. یا سرخک کاذب. سرخجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخه
تصویر سرخه
سرخ رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخی
تصویر سرخی
سرخ بودن، رنگ سرخ، شهاب صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ رَ))
گیاهی است از رده نهان زادان آوندی که سردسته گروهی از آن ها به نام گروه سرخس ها می باشد. این گیاه دارای ساقه های زیرزمینی است که از فواصل مختلف آن برگ های هوایی خارج می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخک
تصویر سرخک
((سُ خَ))
مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخر
تصویر سرخر
((سَ. خَ))
مزاحم، سربار
فرهنگ فارسی معین
شفق گونی، قرمزی، سرخاب، برافروختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرمشق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مخل، مزاحم، مصدع، مترسک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد، چشمه ای در کوه های جنوبی روستای خلیل محله بهشهر، خواب کوتاه، قیلوله
فرهنگ گویش مازندرانی
قرمزی، تیتر
دیکشنری اردو به فارسی