جدول جو
جدول جو

معنی سرتاسری - جستجوی لغت در جدول جو

سرتاسری
(سَ سَ)
که از یک جانب به جانب دیگر فرارسد: راه آهن سرتاسری ایران
لغت نامه دهخدا
سرتاسری
نوعی پیراهن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرتاسر
تصویر سرتاسر
سراسر، سرتا به سر، همه، همگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
سرتاسری
فرهنگ فارسی عمید
(سَ سَ)
همه و تمام و مجموع. (برهان). سربسر. (آنندراج) :
بدان شهر بودیش جای نشست
همه شهر سرتاسر آذین ببست.
فردوسی.
مگر شاد باشیم ز اندرز اوی
که گنج است سرتاسر این مرز اوی.
فردوسی.
همه شهان و بزرگان و خسروان جهان
بدین دو چیز جهان را گرفته سرتاسر.
فرخی.
راست گفتی که دشت باغی گشت
گرد او سرو رست سرتاسر.
فرخی.
ناحیت مغرب و بربر سرتاسر بگرفت. (مجمل التواریخ و القصص).
سرتاسر خود ببین که چندی
بر سر فلکی بدین بلندی.
نظامی.
ز چوگان ملامت نادر آنکس روی برتابد
که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 689)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
لجاجت مقاومت. ایستادگی. پایداری: ابوالقاسم کثیررا بباید گفت تا خویشتن را بدو دهد و لجوجی و سخت سری نکند که حیفی بر او گذاشته نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). دیرتر از اسب جدا شدم بسبب پیری، پنداشتند که سخت سری میکنم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641)
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ سَ)
سربسر. از اول تا آخر:
مکارم تو که سرتابسر جهان بگرفت
روا بود که به من خام و قلتبان نرسد.
نجیب الدین جرفادقانی.
صورت نگار چینی بی خویشتن بماند
گر صورتت ببیند سرتابسر معانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخت سری
تصویر سخت سری
ایستادگی، لجاجت
فرهنگ لغت هوشیار
بسته یا عدلی کوچک که بر فراز بار چارپای بار کش نهند، باری که بر شتر حمل کنند، کسی که مخارج خود را به گردن دیگران اندازند طفیلی، مزاحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرتاسر
تصویر سرتاسر
همگی، سراسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرراستی
تصویر سرراستی
وضوح
فرهنگ واژه فارسی سره
تمام، جملگی، سراسر، سربه سر، کل، همه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
على الصّعيد الوطنيّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
Panoramic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panoramique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از روی شکم سیری، زود و با شتاب، در زمان اندک، از توابع دهستان سه هزارتنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
панорамний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
มุมมองกว้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
панорамный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panoramisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
وسیع منظر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
বিস্তৃত দৃশ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panoramik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
pana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panoramiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
全景の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
פנורמי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
파노라마의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
व्यापक दृश्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panoramisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panorámico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panoramico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panorâmico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
全景的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سراسری
تصویر سراسری
panoramik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی