سربسر. از اول تا آخر: مکارم تو که سرتابسر جهان بگرفت روا بود که به من خام و قلتبان نرسد. نجیب الدین جرفادقانی. صورت نگار چینی بی خویشتن بماند گر صورتت ببیند سرتابسر معانی. سعدی
سربسر. از اول تا آخر: مکارم تو که سرتابسر جهان بگرفت روا بود که به من خام و قلتبان نرسد. نجیب الدین جرفادقانی. صورت نگار چینی بی خویشتن بماند گر صورتت ببیند سرتابسر معانی. سعدی
دهی است از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب. دارای 333 تن سکنه است. آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات، بزرک. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب. دارای 333 تن سکنه است. آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات، بزرک. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
در اصطلاح حکمای قدیم ایرانیان، طالب معرفتی را گویند که به رهبرهای خردپسند یعنی دلایل عقلی تحصیل معارف کند که طریقۀحکما است و هرتاسب مرتاضی که به ریاضت و عبادت دل صافی کند و عارف شود و آن را تپاسبد یعنی صاحب ریاضت و عبادت خوانند. (آنندراج). فرهنگ دساتیری این لغت را بصورت سرداسب ضبط کرده و نوشته اهل فکر و نظر را گویند یعنی کسی که به فکر و اندیشه حقیقت اشیاء را دریافت. (فرهنگ دساتیری)
در اصطلاح حکمای قدیم ایرانیان، طالب معرفتی را گویند که به رهبرهای خردپسند یعنی دلایل عقلی تحصیل معارف کند که طریقۀحکما است و هرتاسب مرتاضی که به ریاضت و عبادت دل صافی کند و عارف شود و آن را تپاسبد یعنی صاحب ریاضت و عبادت خوانند. (آنندراج). فرهنگ دساتیری این لغت را بصورت سرداسب ضبط کرده و نوشته اهل فکر و نظر را گویند یعنی کسی که به فکر و اندیشه حقیقت اشیاء را دریافت. (فرهنگ دساتیری)
همه و تمام و مجموع. (برهان). سربسر. (آنندراج) : بدان شهر بودیش جای نشست همه شهر سرتاسر آذین ببست. فردوسی. مگر شاد باشیم ز اندرز اوی که گنج است سرتاسر این مرز اوی. فردوسی. همه شهان و بزرگان و خسروان جهان بدین دو چیز جهان را گرفته سرتاسر. فرخی. راست گفتی که دشت باغی گشت گرد او سرو رست سرتاسر. فرخی. ناحیت مغرب و بربر سرتاسر بگرفت. (مجمل التواریخ و القصص). سرتاسر خود ببین که چندی بر سر فلکی بدین بلندی. نظامی. ز چوگان ملامت نادر آنکس روی برتابد که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد. سعدی (کلیات چ مصفا ص 689)
همه و تمام و مجموع. (برهان). سربسر. (آنندراج) : بدان شهر بودیش جای نشست همه شهر سرتاسر آذین ببست. فردوسی. مگر شاد باشیم ز اندرز اوی که گنج است سرتاسر این مرز اوی. فردوسی. همه شهان و بزرگان و خسروان جهان بدین دو چیز جهان را گرفته سرتاسر. فرخی. راست گفتی که دشت باغی گشت گرد او سرو رست سرتاسر. فرخی. ناحیت مغرب و بربر سرتاسر بگرفت. (مجمل التواریخ و القصص). سرتاسر خود ببین که چندی بر سر فلکی بدین بلندی. نظامی. ز چوگان ملامت نادر آنکس روی برتابد که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد. سعدی (کلیات چ مصفا ص 689)
یکی از راجه نشین های هندوستان است به مساحت 3781 هزارگزمربع و با 800000 تن جمعیت و پایتخت آن نیز بهمین نام است و 12755 تن سکنه دارد و میناسازی آن مشهور است
یکی از راجه نشین های هندوستان است به مساحت 3781 هزارگزمربع و با 800000 تن جمعیت و پایتخت آن نیز بهمین نام است و 12755 تن سکنه دارد و میناسازی آن مشهور است
راز راز سر سر، امری است مخصوص بخداوند مثل علم بتفصیل حقایق در اجمال احدیث و جمع و اشتمال آن حقایق بر آن شکلی که هست و آیه و عنده مفاتح الغیب لایعملها الا هو ناظر بهمین معنی است (تعریفات)
راز راز سر سر، امری است مخصوص بخداوند مثل علم بتفصیل حقایق در اجمال احدیث و جمع و اشتمال آن حقایق بر آن شکلی که هست و آیه و عنده مفاتح الغیب لایعملها الا هو ناظر بهمین معنی است (تعریفات)