جدول جو
جدول جو

معنی سربرج - جستجوی لغت در جدول جو

سربرج
(سَ بُ)
ده بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنۀ آن 185 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، میوه، گردو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سربرج
سر ریز شدن مایعات در اثر جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربرغ
تصویر سربرغ
جایی از نهر که با سنگ و خاک جلو آن را ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود، جایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود، بندآب، برغ، برغاب، وارغ
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ)
در قمار، مقابل ته برگ. آنکه در قمار ورق اول او راست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
سرآب. جایی که آب از چشمه یا رودخانه در برغ رود. و برغ بندی باشد که آب در آن جمع شود مانند تالاب و استخر. (انجمن آرا) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سُ بُ)
قبیله ای است از اکراد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سربرگ
تصویر سربرگ
((~. بَ))
کاغذی که نام و مشخصات یک مؤسسه یا شخص بر بالای آن چاپ شده است، بخش بالایی و جدا شدنی ورقه های امتحانی که امتحان شونده نام و مشخصات خود را بر آن می نویسد
فرهنگ فارسی معین
((سَ بَ))
جایی که آب از چشمه یا رودخانه در تالاب و برغ رود و در آن جا جمع گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربرگ
تصویر سربرگ
عنوان
فرهنگ واژه فارسی سره
نجیب و اهل، معقول، وظیفه شناس
فرهنگ گویش مازندرانی