جدول جو
جدول جو

معنی سراری - جستجوی لغت در جدول جو

سراری
سریت ها، کنیزهای مخصوص هم بستر شدن، جمع واژۀ سریت
تصویری از سراری
تصویر سراری
فرهنگ فارسی عمید
سراری
جمع سریه، کنیزکان
تصویری از سراری
تصویر سراری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرداری
تصویر سرداری
سپهسالاری، فرماندهی سپاه، کنایه از ریاست ایل و طایفه
نوعی یقه، نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپاری
تصویر سپاری
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد، ساقۀ گندم یا جو، خوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرسری
تصویر سرسری
کاری که بی تامل و از روی سستی و سهل انگاری انجام داده شود، سخن یاوه، بیهوده و نسنجیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراروی
تصویر سراروی
قیفال، رگی در بازو که در قدیم از آن خون می گرفتند، رگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دراری
تصویر دراری
ستارگان بزرگی که نامشان را ندانند، ستارگان درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواری
تصویر سواری
سوار شدن، عمل سوار شدن بر مرکب، مقابل باری، اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایر
تصویر سرایر
سریرت ها، نیت ها، باطن ها، جمع واژۀ سریرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براری
تصویر براری
بریه ها، صحرا، بیابان، جمع واژۀ بریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماری
تصویر سماری
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروری
تصویر سروری
ریاست، حکمرانی، بزرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلاری
تصویر سلاری
فرماندهی سرداری، سروری ریاست، حکومت، پادشاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروری
تصویر سروری
ریاست پیشوایی سرپرستی، پادشاهی سلطنت، تفوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاری
تصویر سکاری
جمع سکران، مستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماری
تصویر سماری
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریری
تصویر سریری
منسوب به سریر، معالجات بالینی
فرهنگ لغت هوشیار
رگی است که چون آنرا بگشایند خون از سر و روی انسان کشیده شود قیفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراجی
تصویر سراجی
عمل و شغل سراج زین سازی زین فروشی، دکان سراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاری
تصویر ستاری
پرده پوشی (از توصاف خدا)، عفو اعماض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراری
تصویر دراری
ستارگان درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ذریه. فرزندان اولاد (انس و جن)، زنان، جمع ذریه، تخمه ها آدمیان و پریان زایک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براری
تصویر براری
جمع بریه صحراها خشکیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاری
تصویر سپاری
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد ساق خوشه گندم جل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباری
تصویر سباری
ساق جوشه گندم یا جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخاری
تصویر سخاری
سوخاری: (پس گیلاسی شراب خواست با قدری نان سخاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراره
تصویر سراره
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاری
تصویر سحاری
افسونگری جادوگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسری
تصویر سرسری
سختی و کاری که بی اندیشه و تامل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
فرهنگ لغت هوشیار
بسته یا عدلی کوچک که بر فراز بار چارپای بار کش نهند، باری که بر شتر حمل کنند، کسی که مخارج خود را به گردن دیگران اندازند طفیلی، مزاحم
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سرای: غلامان سرایی. یا ترک سرایی. ترکی که در سرای سلطان خدمت کند: کعبه چکنی با حجر الاسود و زمزم ها عارض و زلف و لب ترکان سراییی (خاقانی 435) توضیح نسخه بدل ترکان سرایی ترکان خطایی است. یا غلام سرایی. غلامی که در کاخ سلطنتی خدمت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراطی
تصویر سراطی
پرخور، بران شمشیر، تند رو: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراری
تصویر طراری
کیسه بری بریکبری ترفندگری کسیه بری، دزدی، گربزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروری
تصویر سروری
آقایی
فرهنگ واژه فارسی سره