- سراده
- زینسازی
معنی سراده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوست داشتن
کامش، پشتکار، آهنگ، خواست، یازش
جانماز
بی خبر
آپارتمان، سوئیت
خرده های آهن
زره گری زره سازی
شان و شوکت
آلومینی است برنگهای خاکستری سرخ یا سیاه و بسیار سخت که برای صیقلی کردن و جلا بخشیدن به فلزلت به کار میرود
واحد جراد یک ملخ
جای نماز، جای سجده
ناگهانی بی خبر: سر زده وارد شد
ارمگان نیک اختری روزبهی شتای اوروازش
پارسی تازی گشته سرای، کاخ، دیوان در برخی از کشورهای تازی عمل سرودن، آواز دسته جمعی کر
نوعی باج که از هر یک مردم شهری و غیر آن سلطان ستاند
دزدیده دزد برده
مونث سراع: شتابان زن
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
پارسی تازی گشته فرهنگنامه نویسان گمان کرده اند که این واژه تازیگشته سراپرده است و شاید: سراد: چادر پنبه ای شامیانه، گرد برخاسته، دود برخاسته خیمه سرا پرده، چادری که بر فراز صحن خانه کشند، غباری که گرد چیزی را فراگیرد جمع سرادقات. یا سرادق اعلی. بارگاه احدیت که انوار الهی و صقع ربوی ست سرادقات نوریه سرادقات قدرت سرادقات جلال. یا سرادقات جلال. سرادقات اعلی. یا سرادقات قدرت. سرادقات اعلی. یا سرادقات نوریه. سرادقات اعلی
خرمای تر
سرای کوچک، خانه کوچک
از ریشه پارسی چراغک چراغ کوچک زینگری
بریدن کوهان، نیکو پروری کودک را
خوانده شده (آواز)، ساخته شده (شعر و سرود)
قافیه شعر
بزرگی سروری مهتری
عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
یک یک، یکی یکی و از روی سرشماری، باج و خراج که به طریق سرشماری از مردم بگیرند، آنچه علاوه از باج و خراج بگیرند
به طور ناگهانی و بی خبر، کسی که ناگهانی و بی خبر و گستاخانه به جایی وارد شود، سرکوفته
سرزده رفتن: ناگهانی به جایی رفتن
سرزده رفتن: ناگهانی به جایی رفتن
سرای کوچک، خانۀ کوچک، خانۀ اندرونی
سراپرده، خیمه، چادری که بالای صحن خانه بکشند، غبار یا دود که از اطراف چیزی بلند شود و آن را فراگیرد
پارچه یا فرشی که روی آن نماز بخوانند، جانماز
شعر یا سرود که کسی گفته یا خوانده باشد، گفته و خوانده شده