جدول جو
جدول جو

معنی سرآخر - جستجوی لغت در جدول جو

سرآخر(سَ خُ)
اسب سر طویله یعنی اسبی که بر سر همه اسبان مقدم بندند. و با واو معدوله هم آمده است که سرآخور باشد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) :
طویله زدند آخر انگیختند
بسرآخران بر علف ریختند.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرآخر((~. خُ))
رییس اصطبل
تصویری از سرآخر
تصویر سرآخر
فرهنگ فارسی معین
سرآخر
پایان، سرانجام
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرآخور
تصویر سرآخور
اسبی که در طویله از همۀ اسب ها بهتر باشد
فرهنگ فارسی عمید
(سَ وَ)
دهی است از دهستان جلگۀ شهرستان گلپایگان دارای 590 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ خُرْ)
رجوع به سرآخر شود، میرآخور و رئیس اصطبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند. دارای 115 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
اسبی که بر همه اسبان مقدم بندند اسب سر طویله، میر آخور رئیس اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
کله الاغ راس الحمار، آنکه بی موقع جایی آید و مزاحم شود مزاحم، بی حیا بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخر
تصویر سرخر
((سَ. خَ))
مزاحم، سربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرآخور
تصویر سرآخور
آخته چی
فرهنگ واژه فارسی سره
مخل، مزاحم، مصدع، مترسک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زنی که چنین شوی را از دست داده و زنده مانده باشد، نوزادی
فرهنگ گویش مازندرانی
بخور
فرهنگ گویش مازندرانی