لفظ عمق سدیم را به وادی کشف یا محل زراعت یا وادی قله ها یا وادی جفصین ترجمه نموده اند. علی الجمله سدیم وادیی است که در حکایت جنگ کدر لاعومر و سلاطین متعاهد مذکور است. گویند که وادی مرقوم دارای چاههای قیر بود و شکی نیست که وادی عمیق سدیم در محلی بوده است که فعلاً آن را بحیرهالموت گویند. (سفر پیدایش 14:3) (قاموس کتاب مقدس)
لفظ عمق سدیم را به وادی کشف یا محل زراعت یا وادی قله ها یا وادی جفصین ترجمه نموده اند. علی الجمله سدیم وادیی است که در حکایت جنگ کدر لاعومر و سلاطین متعاهد مذکور است. گویند که وادی مرقوم دارای چاههای قیر بود و شکی نیست که وادی عمیق سدیم در محلی بوده است که فعلاً آن را بحیرهالموت گویند. (سفر پیدایش 14:3) (قاموس کتاب مقدس)
سدیوم. فلزی است نقره ای بی رنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد، و آن چنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود. علامت اختصاری آن ’Na’، وزن اتمی 23، شمارۀ اتمی آن 11. سدیم از آب سبکتر است و در سطح آن شناور می شود و در 97/5 درجۀ سانتی گراد گداخته میگردد و در طبیعت بحالت آزاد یافت نمیشود. در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است. (فرهنگ فارسی معین)
سدیوم. فلزی است نقره ای بی رنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد، و آن چنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود. علامت اختصاری آن ’Na’، وزن اتمی 23، شمارۀ اتمی آن 11. سدیم از آب سبکتر است و در سطح آن شناور می شود و در 97/5 درجۀ سانتی گراد گداخته میگردد و در طبیعت بحالت آزاد یافت نمیشود. در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است. (فرهنگ فارسی معین)
فلزیست نقره ای بیرنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد و آنچنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود، در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است
فلزیست نقره ای بیرنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد و آنچنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود، در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است
سالم، درست، بی عیب، برای مثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵) بی آزار، آرام و مطیع، برای مثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷) ساده لوح، ساده دل، برای مثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱) سهل، آسان، برای مثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶) کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است، برای مثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مسهّد (منوچهری - ۲۲) در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
سالم، درست، بی عیب، برای مِثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵) بی آزار، آرام و مطیع، برای مِثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷) ساده لوح، ساده دل، برای مِثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱) سهل، آسان، برای مِثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶) کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است، برای مِثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مُسَهَّد (منوچهری - ۲۲) در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعِلُن مفعولاتُ مفعولات
پوست دباغی شده، چرم، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
پوست دباغی شده، چرم، برای مِثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مِثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
دهن اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی) : فنیق مسدّم، کمعظم، جعل علی فمه الکعام. (ذیل اقرب الموارد از صحاح) ، تغییر یافتن و بدبو شدن آب بسبب دیر ماندن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دهن اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی) : فنیق مُسَدَّم، کمعظم، جعل علی فمه الکعام. (ذیل اقرب الموارد از صحاح) ، تغییر یافتن و بدبو شدن آب بسبب دیر ماندن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)