جدول جو
جدول جو

معنی سدوسی - جستجوی لغت در جدول جو

سدوسی(سَ)
نسبتی است مر خالد بن احمد بن سدیدالدوله و محمد بن محمد سدیدالملک و علی بن المقلد را. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359)
نسبتی است مر سدوس را. (لباب الانساب ج 1 ص 537). انتساب قبایلی است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
سدوسی(سَ)
ابودیم حازم سدوسی. وی را از خلیفه فرمان قضا رسید و در بخارا قاضی شد. (از تاریخ بخارای نرشخی ص 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سداسی
تصویر سداسی
شش تایی، آنچه از شش جزء ترکیب شود، کلمۀ شش حرفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدوسی
تصویر قدوسی
ملکوتی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ؟)
محمد بن فضل سدوسی عازم. محدث است. در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
ابن یحیی سدوسی. وی از یونس بن عبید روایت می کند و تا حدی صالح است. ابن عدی می گوید: او را ابوعبید السدوسی نیز می گویند و از او احادیث زیادی در دست میباشد ولی من متن منکری ندیده ام. (از لسان المیزان ج 2 ص 389)
لغت نامه دهخدا
ابن معمر بن سلیمان بن الحارث بن شجاع بن الحارث بن سدوس السدوسی. وی را ادراک زمان نبی دست داد. ابواحمد عسکری میگوید: در زمان عمر وی رئیس طایفۀ بکر بن وائل بود. در کتاب ’البیان’جاحظ آرد: چون مجراه بن ثور شهادت یافت ریاست بکر راعمر در این عهد به او داد و عثمان نیز بعد از آن ریاست را به شقیق بن مجراه سپرد و سپس به حصین بن المنذرواگذار کرد. بنا بر نقل یعقوب بن سفیان خالد در جنگ جمل و صفین با علی بود و در زمرۀ امراء لشکر علی قرار داشت. شاعری این مطلب را در بیت زیر آورده است:
معاوی امر خالد بن معمر
فأن’ لولا خالد لم تؤمرا.
(از الاصابه ج 1 قسم 3 ص 147). دراعلام زرکلی آمده است: معاویه وی را امارت ارمنستان داد و وی قصد آن بلاد کرد ولی در راه به نصیبین درگذشت، حدود 50 هجری قمری (670 میلادی). (از اعلام زرکلی ج 1 ص 285)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
سدوسی مکنی به ابی دیم. مؤلف تاریخ بخارا او را در شمار قضاه خراسان آورده گوید: و دیگر ابودیم حازم سدوسی که وی را از خلیفه فرمان قضا رسید. (تاریخ بخارا ص 2)
لغت نامه دهخدا
عبدالمؤمن بن عبیدالله السدوسی. از روات حدیث است. روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
عمر بن منبه السدوسی البصری. محدث است و ابومعاویه و معتمر از او روایت کنند. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
یحیی بن ابی الجهم السدوسی. امام مسجد عارم. محدث است. در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
السدوسی. او راست کتاب معانی القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن شیبه بن صلت بن عصفور سدوسی بصری، مکنی به ابویوسف و معروف به ابن شیبه. از بزرگترین دانشمندان حدیث و بزرگان مذهب مالکی بود. او راست: ’المسند الکبیر’. هیچکس مسندی بهتر از او ننوشته جز اینکه او مسند خود را ناتمام گذاشته است. یعقوب به سال 182 به دنیا آمد و به سال 262 هجری قمری درگذشت.
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن بشر سدوسی. مجهول است. و در کتاب الضعفاء به سندی جید از حبیب بن شهید، آرد که نزد ایاس نشسته بودم، مردی بیامد. ایاس وی را گفت: اگر فتوی خواهی به حسن رجوع کن، و اگر صلح خواهی به حمید، و اگر شغب طلبی نزد صالح سدوسی روکه گوید آنچه بر تو است انکار و آنچه ازآن تو نیست ادعا کن و به بینۀ غایب احتجاج جوی. ابن معین او را نشناسد و ابن عدی وی را مجهول داند. (لسان المیزان ج 3 ص 166). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 62 شود
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما رِسُ)
ابن حارث سدوسی. وی از یاران علی بن ابی طالب علیه السلام بود و در جنگ جمل به دست ابن الیثربی شهید گشت. در این جنگ ابن الیثربی، چون عمار بن حارث و هند جملی را به شهادت رساند، این بیت را سرود:
انی لمن یجهلنی ابن الیثربی
قتلت عمارا و هندالجملی.
(از عقدالفرید ابن عبدربه ج 5ص 83)
لغت نامه دهخدا
(عِ نِ سَ)
ابن حطّان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا هذلی، مکنی به ابوشهاب. از تابعیان مشهور است. وی از سران خوارج و از دستۀ قعدیه بود. و ابوالفرج اصفهانی گوید که عمران بن حطان در سنین پیری و هنگام عاجز شدن از شرکت در جنگ، جزو قعدیه درآمد. وی بسال 84 ه. ق. درگذشت. رجوع به الاصابۀ ابن حجر ترجمه شمارۀ 6869 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 233 شود
لغت نامه دهخدا
(؟ سُ)
عبدالله بن فضل بن سفیان بن منجوف، مکنی به ابومحمد. وی در حدودسال 200 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب المآثر و الانساب فی الایام. (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 438)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
ابن دثاربن کردوس السدوسی الشیبانی الکوفی، مکنی به ابوالمطرف قاضی کوفه، مردی فقیه و فاضل و نیکوسیرت و زاهد و دلیر بود و سواری بنام و درباره علی و عثمان از فرقۀ مرجئه بشمار می رفت و در این باره شعری دارد. از منصب قضا نوبتی عزل و باز منصوب شد و در آن منصب درگذشت. (116 هجری قمری). (الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
ابن طریف السدوسی مکنی به ابی بشر. تابعی است. در طبقه بندی تاریخی مسلمانان صدر اسلام، تابعی میان صحابی و تابع تابعین قرار می گیرد. تابعین کسانی هستند که با صحابه معاشرت کرده اند و آموزه های دینی را مستقیماً از آنان گرفته اند. آثار باقی مانده از تابعین در منابع اسلامی، شواهدی مهم از پیوستگی و تداوم سنت نبوی در میان نسل های نخستین اسلام محسوب می شود.
لغت نامه دهخدا
السدوسیه. امراءه بشیر بن الخصاصیه یقال لها الجهدیه و یقال هی غیرها. و قد تقدم بیان ذلک فی الجهدیه. (الاصابه ج 8 ص 182)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
ابوالحسن بن شیبه بن صلت بن عصفور سدوسی عصفوری. از محدثان ساکن بغداد بود و از یزید بن هارون و حسن بن موسی اشیب روایت کرده است. وی در ربیع الاول سال 272 ه. ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوبار سی. دو ضرب در سی. دو تا سی. شست. شصت. (یادداشت مؤلف) :
کسی را که سالش به دوسی رسید
امید از جهانش بباید برید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پارچه ای که از پنبه و ابریشم بافند، (ناظم الاطباء)، پارچه ای است محرمات و چارخانه و ریزخط، (لغات دیوان نظام قاری) : دندان از دو رسته بخیۀ پیوسته و زبان از سوزندان سوسی، (دیوان نظام قاری ص 134)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ابن ذهل بن تغلبه. جد جاهلی است. فرزندانش بطنی از طایفۀ شیبان از عدنانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359). در منتهی الارب بطنی از ربیعه آمده است. (منتهی الارب)
ابن اصمع. جدی جاهلی است. فرزندانش بطنی از قبیلۀ طی طایفۀ قحطانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359)
ابن عمر غسانی، برادر شرحبیل والی شام که با پنجاه نفر بکمک برادر خود رفت ولی به دست لشکر اسلام کشته شد. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 382). و رجوع به امتاع الاسماع ص 347 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شعبه ای از قبیلۀ حنیکه منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نیله است که عصارۀ نیل باشد، و آن چیزی است که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان). نیلج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نیل و نیله، چادر سبز. (آنندراج) (منتهی الارب) ، طیلسان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ وی ی)
رمان سدوی، انار منسوب به سدیا بر غیر قیاس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
محمد بن علی بن سنوس (1202- 1276 هجری قمری). مشهور به سنوسی الخطابی الحسنی الادریسی. مؤسس و پیشوای طریقۀ سنوسیۀ اول. او راست: الکواکب الدریه فی اوائل الکتب الاثریه. التحفه فی اوائل الکتب الشریفه. (اعلام زرکلی ج 3 ص 954)
لغت نامه دهخدا
(قُدْ دو)
ملکوتی. رجوع به قدوس شود
لغت نامه دهخدا
(سُ سی ی)
ازار شش ذرعی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ازاری که درازی آن شش ذرع بود. (اقرب الموارد) ، شش حرفی. (ناظم الاطباء). که حروف اصلی ماضی آن شش حرف بود. (تعریفات). کلمه مرکب از شش حرف، چون استغفر و زنجبیل، گوسپند پیر شش ساله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب بشهر سدوم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سدوس
تصویر سدوس
سبزکپا پوششی سبز که دینکاران پوشند، چادر سبز، نیل نیله از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوسی
تصویر قدوسی
اشویی پاکیزه منسوب به قدوس ملکوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداسی
تصویر سداسی
شش تایی، دستار شش گزی، شلوار شش گزی، واژه شش واتی
فرهنگ لغت هوشیار
بستی، بسته، دوستی
فرهنگ گویش مازندرانی