جدول جو
جدول جو

معنی سدد - جستجوی لغت در جدول جو

سدد
(سُ دَ)
جمع واژۀ سدّه، و آن مرضی است: جگر را قوی گرداند (افسنتین) و سدد را بگشاید. (الابنیه عن حقایق الادویه). رجوع به سدّه شود
لغت نامه دهخدا
سدد
(سُ دَ)
قریه ای است شش فرسنگ ونیم میانه جنوب و مغرب منامه. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
سدد
(سَدَ)
درستی و راستی در کردار و گفتار، و آن مقصور از سداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سدد
(سَ دَ)
جایگاهی است در شعر بحتری. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سدد
(سُ دُ)
چشمهای گشاده که بنظر قوی دیدن نتواند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سدد
جمع سده، پیشخانه ها آستانه ها تخت ها
تصویری از سدد
تصویر سدد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سدا
تصویر سدا
(دخترانه)
نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی
فرهنگ نامهای ایرانی
(سِ دَ دَ)
جمع واژۀ سدّ، وادی سنگناک که آب در وی ایستد. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به سدّ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسته شدن رخنه و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، مطاوعۀ تشدید. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، استقامت یافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سدود
تصویر سدود
جمع سد، ابرهای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدید
تصویر سدید
استوار و راست، محکم و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدی
تصویر سدی
تار جامه، نم آغاز شب 3 نیکویی، انگلبین، غوره سبز خرما نمناک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سده
تصویر سده
پیشتگاه، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدق
تصویر سدق
ترکی ترکش
فرهنگ لغت هوشیار
پرده داری دربانی در خدایخانه یابتخانه، فرو هشتن جامه را پرده پرده بارگیر پرده کجاوه
فرهنگ لغت هوشیار
پشیمانی، اندوه، آزورزی گشن تیزورن ورن (شهوه) گشن به دام نری گفته می شود که در تخم کشی از آن سود جویند بستن در را، بند کردن چاه انباشته، جمع سدیم، آبریزان، ستارگان ابری، مه های نازک گشن تیزورن، نام جایی در تو را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدل
تصویر سدل
پرده گردن بند پرده سینه ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدک
تصویر سدک
آزمند، سبکدست، نیزه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخد
تصویر سخد
گرم، آماس
فرهنگ لغت هوشیار
تاریکی، روشنایی از واژگان دو پهلو لاروس تنها تاریکی و شب را آورده فرو آویختن، پایین کشیدن پرده روبند تیره گشتن چشم از پیری یا آسیب دیگر سدف هاوند (شبح)، جمع سدفه، تاریکی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرد
تصویر سرد
چیزی که حرارت و گرمی نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداد
تصویر سداد
راستی، درست شدن، درستی در کردار و گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجد
تصویر سجد
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستد
تصویر ستد
ستدن اخذ دریافت. یا ستد و داد. ستدن و دادن خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدد
تصویر حدد
خشم گرفتن، منع، بازداشت
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی باشد از چوبهای باریک و نیز طبقی که در آن میوه و گل می گذارند و آنرا تفت هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساد
تصویر ساد
بی نقش، بی نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسدد
تصویر تسدد
بسته شدن، استقامت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
برخورد، گلو بریدن، گستردن، بد بخت کردن بیچاره گرداندن، زدن چیزی را به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود
تصویر سود
فایده، نفع، منفعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سدا
تصویر سدا
صدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سدم
تصویر سدم
سانتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سده
تصویر سده
قرن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سند
تصویر سند
دستک
فرهنگ واژه فارسی سره