جدول جو
جدول جو

معنی سخف - جستجوی لغت در جدول جو

سخف
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
تصویری از سخف
تصویر سخف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخفه
تصویر سخفه
سبک مغزی، تنگی تنگروزی
فرهنگ لغت هوشیار
سبک تر جمع خلف جانشینان بازماندگان بازپسینان پس روان از پس چیزی آیندگان. یا اخف واسف. ماندگان و رفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقف
تصویر سقف
آسمانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخیف
تصویر سخیف
سبک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخی
تصویر سخی
راد، دست و دل باز، فراخ دست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن
تصویر سخن
خطاب، حرف، کلام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخف
تصویر رخف
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخف
تصویر زخف
خود فروشی خودپسندی، آراستن به دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
شاخ خرما، موی ستبر، دم اسپ رده از دیوار، باد گردانگیز، مرغ شکاری، ترکیدن پوست، پوست رفتگی، ریشه شدن، بن ناخن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخف
تصویر جخف
بر خود بالیدن خود خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسف
تصویر خسف
نقصان، کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت
تصویر سخت
دشوار، سفت، خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخب
تصویر سخب
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحف
تصویر سحف
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
نادان کم خرد، چابک زرنگ، سست: اندیشه رای، نازک: ابر، کم بافت سست باف: جامه ناقص عقل کم خرد، ضعیف، پست دون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخی
تصویر سخی
جوانمرد، بخشنده، کریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن
تصویر سخن
کلام، گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخم
تصویر سخم
سیاهی، کینه بد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سخله، بزغالگان برگان پاکیزه کردن، گرفتن به فریب، دور کردن کنار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخط
تصویر سخط
چشم گرفتن، نا خشنودی، ضد رضا
فرهنگ لغت هوشیار
تنبل به تنبل جامه صبرم بریدند به زشتی پرده نامم دریدند (گرگانی) فسوس کردن دست انداختن افسوسیدن (مسخره کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخد
تصویر سخد
گرم، آماس
فرهنگ لغت هوشیار
تاریکی، روشنایی از واژگان دو پهلو لاروس تنها تاریکی و شب را آورده فرو آویختن، پایین کشیدن پرده روبند تیره گشتن چشم از پیری یا آسیب دیگر سدف هاوند (شبح)، جمع سدفه، تاریکی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تباهاندن تباه کردن کوتاهی ورزیدن، به زفان افکندن (زفان اشتباه) بیشروی (زیاده روی)، تباهی در خوراک، آزمندی در نوشیدن، خو کرد گی فراموشکار، تباه فرانسوی زرخرید درد گلو و سینه که به سبب سرفه به هم رسد، خارش کام احساس خارش در کام. خروج هوای زفیری که از ریه به طور مقطع و کوتاه براثر تحریک مجاری تنفسی خصوصا قصبه الریه و ابتدای حلق. اکثر اوقات عمل سرفه به منظور خروج سروزیته و ترشحات اخلاط خانه های ششی و برونشها است و گاهی هم برای خروج ذرات غذایی است که تصادفا وارد قصب الریه میشوند سعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقف
تصویر سقف
آسمان، عرش، پوشش روی خانه
فرهنگ لغت هوشیار
فرو مایه مرد، براوردن نیاز شاخه خشک خرمابن، وردک (جهیز عروس) رخت پیوک (عروس)، مانه (اسباب خانه) اسباب خانه کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما جمع سعوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلف
تصویر سلف
باجناق، هم زلف پیشینیان، کسی که در پیش میزیسته
فرهنگ لغت هوشیار
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
فرهنگ لغت هوشیار
گروه مردم، گندم دیوانه، نیامدار هر گیاهی که در نیام باشد چون کاسمر (باقلا)، شاخ بی برگ، کنگر از گیاهان گیاهی است خاردار از راسته دو لپه ییهای جدا گلبرگ که در نواحی بحرالرومی به فراوانی میروید. برگهایش شبیه کنگر و دارای بریدگیهای زیاد است علف کنگر اقنیتون کنگراوتی
فرهنگ لغت هوشیار
در خون تپیدن، ناآرامی هنگام جان دادن کچ (فلس ماهی) پشینرماهی پشینرک پولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیف
تصویر سیف
شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخف
تصویر صخف
بیل زدن کندن با بیل
فرهنگ لغت هوشیار