جدول جو
جدول جو

معنی سختی - جستجوی لغت در جدول جو

سختی
رنج، زحمت، محکمی، دشواری، کنایه از فقر، تنگ دستی، وجود نمک های قلیایی خاکی در آب
سختی کشیدن: رنج بردن، زحمت کشیدن، تحمل فقر و تنگ دستی کردن
تصویری از سختی
تصویر سختی
فرهنگ فارسی عمید
سختی
(سَ)
مقابل سستی. (آنندراج) :
زمین زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیا.
بهرامی.
در نرمی و سختی نصیحت باز نگیرم از او در هیچ جای. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316).
همچو سنگ است تیرش از سختی
دم او همچو دم ّ فلماخن.
نجیبی.
گروگان خوهی سرخ و مرغول رومه
بسختی چو خاره به تیزی چو خاده.
سوزنی.
، طاقت. توان: اول کسی که خر را بر مادیان جهانید تا استر زاد او (فریدون) بود و گفت بچۀ این هر دو مرکب باشد از سختی خر و سبکی اسب. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 37)، ضعف. ناتوانی:
تا شود جسم فربهی لاغر
لاغری مرده باشد از سختی.
سعدی.
، بلا. مصیبت:
نبینی که سختی بغایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید.
سعدی.
، مشقت. (ربنجنی). رنج. محنت. دشواری. درد و رنج. صعوبت:
بلرزید برزین ز سختی سوار
یکی تیر دیگر بزد نامدار.
فردوسی.
کشیدی سپه رابمازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن.
فردوسی.
کنون جای سختی و جای بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست.
فردوسی.
ز جستن مرارنج و سختی است بهر
انوشه کسی کو بمیرد بزهر.
فردوسی.
از تو همه دردسر و از تو همه سختی
از تو همه رنج دل و از تو همه تیمار.
فرخی.
یک هفته زمان باید لا، بلکه دو سه هفته
تا دور توان کردن زو سختی و دشواری.
منوچهری.
گاه آن است که از محنت و سختی برهند
جای آن است که امروز کنم من طوبی.
منوچهری.
مبارکا خدایی که احکام او در سختی و نرمی تهمت پذیر نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309). و حال آنکه هر بلایی دفع شده بود و هر سختی جلاء وطن کرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312).
پیر شدت بر غم و سختی و رنج
بر طمع راحت شخص جوان.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 317).
بترس سخت ز سختی چو کار آسان شد
که چرخ زود کند سخت کار آسان را.
ناصرخسرو.
مهاجرین و انصار که متابع پیغمبر بودند در حال گرسنگی و سختی و دشواری خلاصی یافتند. (قصص الانبیاء).
آن بمن میرسد ز سختی و رنج
که به جان مرگ را خریدارم.
خاقانی.
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش.
سعدی.
- بسختی داشتن، در مضیقه و عسرت نگه داشتن: یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. (گلستان).
- بسختی گذاشتن، در عسرت و مضیقه قرار دادن:
که آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذاردبسختی.
سعدی.
- سختی بردن، رنج بردن. مشقت دیدن. سختی کشیدن:
اگر سختی بری ور کام جویی
ترا آن روز باشد کاندر اویی.
(ویس و رامین).
بسا روزگارا که سختی برد
پسر چون پدر نازکش پرورد.
سعدی.
خداوندان کام و نیکبختی
چرا سختی برند از بیم سختی.
سعدی.
چون نعمت سپری شود سختی بری.
(سعدی).
رجوع به سختی شود.
- سختی کردن، درشتی کردن.خشونت:
بنرمی ز دشمن توان کند پوست
چو با دوست سختی کنی دشمن اوست.
سعدی.
بگفتی درشتی مکن بر امیر
چو بینی که سختی کند سست گیر.
سعدی.
صبری که بود مایۀ سعدی دگر نماند
سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری.
سعدی.
هزار تندی و سختی بکن که سهل بود
جفای مثل تو بردن که سابق کرمی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
سختی
محکمی استواری سفتی مقابل سستی نرمی، دشواری اشکال مقابل آسانی سهولت، درشتی صلابت، بخل خست، سنگدلی بیرحمی، زحمت شفقت، محنت رنج، فقر تهیدستی، آسیب بلا آفت. یا سختی دیوار دهر. حوادث روزگار، آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
سختی
((سَ))
پایداری، مشکل، دشواری، بخل، بی رحمی، زحمت، گرفتاری، رنج، تهیدستی.8- آسیب، بلا
تصویری از سختی
تصویر سختی
فرهنگ فارسی معین
سختی
شدت، زحمت
تصویری از سختی
تصویر سختی
فرهنگ واژه فارسی سره
سختی
آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، سختی، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت
متضاد: آسانی، سستی، فقر، تنگ دستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سختی
صعوبةً
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به عربی
سختی
Adversity, Crunchiness, Difficulty, Hardiness, Hardness, Rigidity, Rigidness, Toughness
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سختی
adversité, croquant, difficulté, robustesse, dureté, (FR) rigidité
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سختی
avversità, croccantezza, difficoltà, robustezza, durezza, (IT) rigidità
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سختی
مصیبت , کرکری پن , مشکل , برداشت , سختی , سختی , سختی
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به اردو
سختی
невзгоды , хрусткость , трудность , выносливость , жесткость , жесткость , твёрдость
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به روسی
سختی
Widrigkeit, Knusprigkeit, Schwierigkeit, Zähigkeit, Härte, (DE) Steifheit
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به آلمانی
سختی
негаразди , хрускіт , складність , витривалість , твердість , жорсткість , міцність
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سختی
przeciwność, chrupkość, trudność, wytrzymałość, twardość, (PL) sztywność
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به لهستانی
سختی
逆境 , 脆度 , 困难 , 耐力 , 硬度 , 刚性 , 坚韧
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به چینی
سختی
سخت گیری، سختی، سفتی، خشکی
دیکشنری اردو به فارسی
سختی
দুর্দশা , খাস্তা , কঠিনতা , দৃঢ়তা , কঠোরতা , কঠোরতা , দৃঢ়তা
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به بنگالی
سختی
adversidad, crocancia, dificultad, resistencia, dureza, (ES) rigidez
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سختی
ความทุกข์ยาก , ความกรอบ , ความยากลำบาก , ความทนทาน , ความแข็ง , ความแข็ง , ความแข็งแกร่ง
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به تایلندی
سختی
shida, ugumu, uvumilivu, (SW) ugumu, uimara
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سختی
zorluk, kıtırlık, dayanıklılık, sertlik, (TR) sertlik
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سختی
逆境 , サクサク , 難しさ , 耐久性 , 硬さ , 硬さ , 強靭さ
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سختی
מצוקה , פריכות , קְשָׁהוּת , עמידות , קשיות , קשות , קְשִׁיוּת
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به عبری
سختی
adversidade, crocância, dificuldade, resistência, dureza, (PT) rigidez
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سختی
kesulitan, kerenyahan, ketahanan, kekerasan, (ID) kekakuan, ketangguhan
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سختی
विपत्ति , कुरकुरापन , कठिनाई , सहनशीलता , कठोरता , कठोरता , मजबूती
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به هندی
سختی
tegenspoed, knapperigheid, moeilijkheid, uithoudingsvermogen, hardheid, (NL) stijfheid, stevigheid
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به هلندی
سختی
역경 , 바삭바삭 , 어려움 , 내구성 , 경도 , 경직 , 강인함
تصویری از سختی
تصویر سختی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساتی
تصویر ساتی
(دخترانه)
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
فرهنگ نامهای ایرانی
(سِ)
پست ناآمیخته، آرد سپید، پست کم روغن، غبار بلند رفته. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بسیار درشت از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شدید. صلب. و اصل آن سخت فارسی است معرب شده به سختیت تغییر یافته است، باریک از هر چیزی. (المعرب جوالیقی ص 179)
لغت نامه دهخدا
منسوب به تخت (لوحی که کودکان بروی آن علم و عمل خط می آموزد)، مهر خاتم سنگی، صدر سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تازی پارسی است و بر گرفته از پختی برابر با افغانی نوعی شتر قوی و سرخ رنگ که در خراسان و کرمان یافت میشود شتر قوی هیکل دو کوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی سخت، نازک و باریک، پست ناآمیخته، کم روغن، گرد برخاسته، آرد سپید، درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سستی
تصویر سستی
ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره