سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، اشکوهه، هکهک
سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زَغَنگ، هُکچه، سَچُک، هُکَک، فُواق، اِسکِرَک، اُشکوهه، هُکهُک
جستن گلو باشد و به عربی فواق گویندش. (برهان). فواق. (آنندراج) (رشیدی). فواق و آن را هکک و هکجه خوانند. (جهانگیری). سکسکه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
جَستن گلو باشد و به عربی فواق گویندش. (برهان). فواق. (آنندراج) (رشیدی). فواق و آن را هکک و هکجه خوانند. (جهانگیری). سِکسِکَه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه پهنا که مابین توهای تهیگاه و مانند آن ملصق و پیوست است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه. (منتهی الارب). ما قشرته من الشحم. (اقرب الموارد) ، فربهی پشت مازه که برداشته باشند، آواز دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه پهنا که مابین توهای تهیگاه و مانند آن ملصق و پیوست است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه. (منتهی الارب). ما قشرته من الشحم. (اقرب الموارد) ، فربهی پشت مازه که برداشته باشند، آواز دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
دختر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). دخت. (منتهی الارب) ، آنچه دراز شود از گوشت پشت و عصب آن. یا گوشت پاره است یا پیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ماهی دراز. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوعی ماهی دراز. (ناظم الاطباء) ، پلیته که پنبه و پشم غاژ کرده در وی پیچند و ریسند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دختر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). دخت. (منتهی الارب) ، آنچه دراز شود از گوشت پشت و عصب آن. یا گوشت پاره است یا پیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ماهی دراز. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوعی ماهی دراز. (ناظم الاطباء) ، پلیته که پنبه و پشم غاژ کرده در وی پیچند و ریسند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان شادلی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 100 تن سکنه است. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان شادلی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 100 تن سکنه است. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
در مفردات ابن بیطار این کلمه را مرادف سالامندرا و عضایه و سام ابرص آورده است. (از مفردات ابن بیطار ذیل سالامندرا). رجوع به سالامندرا و سام ابرص و عضایه شود
در مفردات ابن بیطار این کلمه را مرادف سالامندرا و عضایه و سام ابرص آورده است. (از مفردات ابن بیطار ذیل سالامندرا). رجوع به سالامندرا و سام ابرص و عضایه شود
مونث سایل، سپیدی پیشانی و قصبه بینی که باعتدال باشد، یا نفس سایله. خون جهنده. یا صاحب نفس سایله. جانداری که چون سر او را ببرند خون از رگهای وی بجهد حشرات ماهیها
مونث سایل، سپیدی پیشانی و قصبه بینی که باعتدال باشد، یا نفس سایله. خون جهنده. یا صاحب نفس سایله. جانداری که چون سر او را ببرند خون از رگهای وی بجهد حشرات ماهیها