جدول جو
جدول جو

معنی سحک - جستجوی لغت در جدول جو

سحک(تَ)
سودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سحق. (ذیل اقرب الموارد) ، ریزه ریزه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سحر
تصویر سحر
(دخترانه)
صبح، آغاز روز، زمان قبل از سپیده دم، صبح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمک
تصویر سمک
(پسرانه)
ماهی، نام قهرمان داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبک
تصویر سبک
سبک سینمایی (Cinematic Style) شیوه ی استفاده از تکنیک های سینمایی مشخص که معمولا برای فیلمسازان بزرگ منحصر به فرد است و می تواند فیلم یا گروهی از فیلمهای هم شکل را پدید آورد.
سبک کارگردان یعنی روش یا نحوه ی خاصی که یک کارگردان در ساخت فیلم یا اثر هنری دیگر به کار می برد. هر کارگردان از طریق انتخاب هنری، فنی و نظریه ای خود، یک سبک منحصر به فرد برای ایجاد احساسات، تاثیرگذاری بر بیننده، و بیان موضوعات خود توسعه می دهد.
برخی از اصطلاحات معروف درباره ی سبک کارگردانی شامل موارد زیر هستند:
۱. فتوسیب (Photogénie): این اصطلاح توسط سرژی ایزنشتین مطرح شد و به معنای توانایی یک فیلم برای نمایش و برجسته سازی زیبایی های واقعیت است.
۲. نئو رئالیسم (Neorealism): این جریان در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ در ایتالیا ظهور کرد و بیانگر نمایش واقعیت های اجتماعی و انسانی بدون استفاده از دست کاری بیش از حد به منظور تولید احساسات شدید است.
۳. بازتاب گرایی (Reflectionism): این سبک مرتبط با کارگردانانی است که از تاریخ، فرهنگ و اندیشه های خود برای نمایش دادن اتفاقات و موضوعات معاصر استفاده می کنند.
سبک کارگردانی یک کارگردان نقش بسیار مهمی در تعریف و شکل دهی به اثرات او دارد و اغلب می توان از این سبک ها برای تفکر در مورد انواع مختلف داستان ها، شخصیت ها، و موضوعات در فیلم ها و سایر آثار هنری استفاده کرد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
این قریه از قرای سبعۀ جاسب میباشد. آب آن از رودخانه و چهار رشته قناتست که در رودخانه حفر کرده اند... این دهکده در اسفل درۀ جاسب واقع است، هوایش از سایر نواحی ملایم تر است، باغاتش زیاد و اشجار کثیره دارد، خاصه بادام که اغلب گذران مردم از بادام حاصل میشود. (از مرآت البلدان ص 70)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ)
شعر سحکوک، موی سیاه. (آنندراج) (منتهی الارب). شعر سحکوک، شدید السواد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سدک
تصویر سدک
آزمند، سبکدست، نیزه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحج
تصویر سحج
خراشیدن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه جامه، برده شده دارایی، سجن سرمای سخت از بیخ کندن برکندن، ناروا کرد، بر گرفتن گوشت از استخوان ناروا پلید، پیشه ننگین
فرهنگ لغت هوشیار
پر خوردن، بسیار نوشیدن، گستردن، روان شدن، جمع سحابه، ابرها جمع سحاب ابرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحا
تصویر سحا
مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
فرهنگ لغت هوشیار
سگ کوچک، نوعی قلاب چهار گوش یا نیم دایره که برای بستن کفش پوتین و کمر بند لباس به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوچک سستی پس از توانایی سر کوچک، افزونی وزن یا بهای چیزی نسبت به چیز دیگر اضافه بار، منفذی که در نهر یا جوی احداث کنند تا آب از آنجا به زمینی که باید آبیاری شود جاری گردد
فرهنگ لغت هوشیار
دوری، پایه پایه رز گلو بریدن به شتاب، گلو گرفتن از خوراک، آمیختن می را با آب
فرهنگ لغت هوشیار
ناودان، آبراهه، مجرای کوچک آب رشته ریسه، رشته مروارید، نخست شیر که دوشیده شود، رده، سیم کهرب جوجه کبک نر، جوجه سنگخوار در کشیدن چیزی در چیزی چنانکه مروارید و مهره را در یک بند کشیدن، ملازم شدن چیزی را. کبک بچه نر، بچه سنگخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکک
تصویر سکک
کری، خرد گوشی، چسبگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
ریختن آب یا خون خون ریختن، دراز کردن سخن را سخن پراکنی ریختن آب خون و مانند آن: سفک دماء، خونریزی
فرهنگ لغت هوشیار
رعنا و رعنایی که بی عقل و بی هنری باشد بلند کردن و بلند شدن، بلند گردانیدن بام بام خانه، سراپا ماهی ماهی، جمع اسماک سماک، ماهیی که زمین بر روی اوست (اساطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحر
تصویر سحر
جادو کردن و فریفتن، محتاج و با علت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحم
تصویر سحم
سیاهی، آهن پتک ها پتک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحف
تصویر سحف
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
سودن، کوفتن، زدودن، خاک فرسودن کندن باد خاک را، کهنه گرداندن جامه را، نرم کردن، شپش گشتن، موی ستردن، روان کردن اشک، سخت دویدن دور شدن دوری کوبیدن کوفتن نرم کردن، بیخودی بنده در مقابل قهاریت حق
فرهنگ لغت هوشیار
جامه یک تاه باف، ریسمان یک لای، جامه سپید جامه پنبه ای یک تاه بافتن، پوست باز کردن، خاک فرسودن، بسودن درم، پوست کندن با تازیانه، گریستن، نرم کردن در همرنگ از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحن
تصویر سحن
پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحی
تصویر سحی
خراشیدن، رندیدن، گل برکندن، مهر کردن نامه، ستردن موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسک
تصویر حسک
خشم گرفتن، عداوت کردن، کینه و دشمنی پارسی تازی گشته خسک خار خسک
فرهنگ لغت هوشیار
کلمات را بطرز نیکو تلفیق کردن و آراستن خلاف سنگین، کم وزن آزمایش، سیمگدازی ریخته گری در تازی با این دو آرش به کار می رود در فارسی: ، روش روال، ریخت فلز ذوب شده را در قالب ریختن، طرز روش شیوه، روشی خاص که شاعر یا نویسنده ادراک و احساس خود را بیان کند طرز بیان ما فی الضمیر. یا سبک ترکستانی. اصطلاح نادرستی است به جای سبک خراسانی. یا سبک خراسانی. سبکی است که شاعران خراسان بزرگ در عهد سامانی غرنوی سلجوقی و خوارزمشاهی تعقیب میکردند از جمله نمایندگان این سبک رودکی شهید بلخی عنصری فرخی منوچهری و انوری را باید نام برد. یا سبک عراقی. سبکی که شاعران عراق معجم از قرن ششم به بعد تعقیب کردند. از جمله نمایندگان این سبک جمال الدین اصفهانی و کمال الدین خلاق المعانی هستند. یا سبک هندی. سبکی که گویندگان فارسی زبان ایران و هند در روزگار صفویان دنبال میکردند. از نمایندگان این سبک صائب عرفی و کلیم میباشد. توضیح تقسیم سبک شعر فارسی به صور فوق جنبه علمی ندارد. کم وزن خفیف مقابل سنگین ثقیل، چست چالاک، شخص بی وقار، مجرد بی تعلق، تند زود سریع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساک
تصویر ساک
کیسه، توبره و نوعی آش فرانسوی کیسه کوله پشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحک
تصویر زحک
نزدیک شدن، دور شدن از واژه های دو پهلو، مانده شدن، ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احک
تصویر احک
سم خراغشیده، بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوک
تصویر سوک
ماتم و مصیبت، تعزیت مالیدن، روفان زدن (مسواک زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوک
تصویر سوک
اپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
سخیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
شیوه، سایاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سحر
تصویر سحر
سپیده دم، جادو، پگاه
فرهنگ واژه فارسی سره