جدول جو
جدول جو

معنی سحوف - جستجوی لغت در جدول جو

سحوف
فربه پیه ناک مرد و زن
تصویری از سحوف
تصویر سحوف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زحوف
تصویر زحوف
مانده خسته
فرهنگ لغت هوشیار
کناره کاهی از کنار ه بریدن از کناره کاستن به کناره نرفتن (کناره حاشیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحول
تصویر سحول
گریستن اشک ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحوق
تصویر سحوق
کویک دراز خرمابن دراز، ماچه خر دراز، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحور
تصویر سحور
پسشام آنچه پیش از بامداد در رمضان خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحوح
تصویر سحوح
روان شدن اشک یا باران، تازیانه زدن، فربه گشتن ابر ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحوج
تصویر سحوج
پوست خراشید گی سوگند خورنده زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاف
تصویر سحاف
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجوف
تصویر سجوف
جمع سجف، لنگه پرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروف
تصویر سروف
سخت و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوف
تصویر سقوف
جمع سقف، آسمانه ها، تاک ها، طاق ها
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهی بج (بج لثه معیارجمالی)، آرد بیخته، داربوی آرد پخته (مطلقا)، داروی خشک کوبیده هر گونه گرد دارویی، اختصاصا مخلوطی از کوبیده دانه های گرد شده چند گونه گیاه طبی است که به عنوان باد شکن مصرف میشده. توضیح گیاهانی که در تهیه سفوف به کار میرفته عبارتند از زیره سیاه تخم گشنیز گز علفی ترنجبین و برخی گیاهان دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعوف
تصویر سعوف
جمع سعف، وردکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوف
تصویر سیوف
جمع سیف، شمشیرها جمع سیف شمشیرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحور
تصویر سحور
غذایی که برای روزه گرفتن هنگام سحر بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیوف
تصویر سیوف
سیف ها، شمشیرها، ساحلهای دریا، ساحلهای رود، جمع واژۀ سیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوف
تصویر سقوف
سقف ها، بالاترین سطوح داخلی هر فضای سرپوشیده، از آسمان ها، جمع واژۀ سقف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفوف
تصویر سفوف
داروی خشک کوبیده، داروی نرم که روی زبان بریزند و فروببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفوف
تصویر سفوف
((سَ))
آرد بیخته، هر داروی کوبیده که خشک مصرف کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیوف
تصویر سیوف
((سُ))
جمع سیف، شمشیرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سحف
تصویر سحف
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوف
تصویر سوف
نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوف
تصویر سوف
نوعی ماهی است
فرهنگ فارسی معین