جدول جو
جدول جو

معنی سحرخوانی - جستجوی لغت در جدول جو

سحرخوانی
(سَ حَ خوا / خا)
عمل سحرخوان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخوان
تصویر سرخوان
خواننده ای که پیش خوانی می کند و دیگران ذکر می گویند، مهمان محترم
فرهنگ فارسی عمید
(شِ خوا / خا)
عمل و شغل شمرخوان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ بَ)
خواننده ای که ابتدا به خواندن کند. (رشیدی) (آنندراج). سرذاکر یعنی شخصی که پیش خوانی کند ودیگران ذکر گویند. (برهان). خواننده. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
ساربان. (دزی ج 1 ص 713)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
کار گورخوان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ خوا / خا)
شعر خواندن و بیان کردن شعر. (ناظم الاطباء) :
علی بن براهیم از شهر موصل
بیامد به بغداد در شعرخوانی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی جنوب پاوه، و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، و 2 هزارگزی قلعه به جوانرود، انتهای راه فرعی سنجابی جوانرود، کوهستانی و سردسیر است، و 47 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است بفاصله پنج هزارگزی شمال شرقی قریۀ دوشه علاقۀ چیرهار حکومت درجه دورودات حکومت کلان کتو از ولایت شرقی 70 درجه و39 دقیقه و 33 ثانیه و عرض شمالی 34 درجه و 12 دقیقه و 6 ثانیه، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ خوا / خا)
پیش خوانی. (برهان) (آنندراج) ، خوانندگی و گویندگی، سرنوشت خواندن، طنز و مسخرگی کردن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ / شُ مَ / مُ دَ / دَ / نَ مَ / مُ دَ / دِ)
خوانندۀ سحر. بانگ کننده به وقت سحر. مجازاً، مؤذن.
- مرغ سحرخوان، بلبل. هزار.
- ، خروس:
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم.
سعدی.
رجوع به ترکیبات مرغ شود
لغت نامه دهخدا
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرود گویی تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دگران ذکر گویند، استهزاء تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی پیش در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند سر ذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخوان
تصویر سرخوان
((سَ خا))
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند، سرذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخوانی
تصویر سرخوانی
((~ خا))
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرودگویی، تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دیگران ذکر گویند، استهزاء، تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی، پیش درآمد
فرهنگ فارسی معین
مقامی آوازی و سازی مربوط به کمانچه که از موسیقی مذهبی سایر
فرهنگ گویش مازندرانی
سحرخوانی
فرهنگ گویش مازندرانی