- سحراء
- چشم سرخ چشم خونی، آب تیره
معنی سحراء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زمین بی گیاه
مونث اسمر گندمگون زن مونث اسمر زن گندم گون
جمع سفیر، میانجیان، فرستاد گان، جمع سفیر رسولان ایلچیان
دلپرده گشپرده، شاخه کویک، چادر زر بفت
نام کوهی است در شمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف به منی و حضرت رسول (ص) پیش از بعثت بسیار به آن کوه عبادت میکردند و نخستین وحی در آنجا به آن حضرت نازل شد
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
مسرت، شادی، شادمانی، شادکامی، خوشی