جدول جو
جدول جو

معنی سحدد - جستجوی لغت در جدول جو

سحدد
(سُ دُ)
سخت سرکش و نافرمان از مردم و جز آن. (منتهی الارب). الشدید المارد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

به معنی حدت، یکی از اولاد اسماعیل میباشد (اول تواریخ ایام 1:30) که در سفر پیدایش (25:15) حدار خوانده شده است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(سَدَ)
درستی و راستی در کردار و گفتار، و آن مقصور از سداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ)
قریه ای است شش فرسنگ ونیم میانه جنوب و مغرب منامه. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ)
جمع واژۀ سدّه، و آن مرضی است: جگر را قوی گرداند (افسنتین) و سدد را بگشاید. (الابنیه عن حقایق الادویه). رجوع به سدّه شود
لغت نامه دهخدا
(سُ دُ)
چشمهای گشاده که بنظر قوی دیدن نتواند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
کوهی است مشرف بر تیماء. ابن السکیت گوید: حدد سرزمین کلب و آنرا از قول کلبی در شرح شعر نابغه یافته است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
جایگاهی است در شعر بحتری. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ د دَ)
تحدید گردیده شده. (ناظم الاطباء) ، تیز کرده شده و تیز نوک دار: محدد الرأس، نوک تیز
لغت نامه دهخدا
(مُ حَدْ دِ)
حد چیزی پدیدکننده. (آنندراج). کسی که تحدیدمی کند و حد چیزی را معین می نماید. (ناظم الاطباء).
- محددالجهات، اطلس فلک. (ناظم الاطباء). فلک نهم که کرۀ ارض و افلاک دیگر بدان منتهی شود و آن منتهای جهات است
لغت نامه دهخدا
(سُ دُ / سُ دَ /سَ دَ)
وادیی است به تهامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ دُ)
اسب لاغر کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقدد
تصویر سقدد
اسپ لاغر میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدد
تصویر سدد
جمع سده، پیشخانه ها آستانه ها تخت ها
فرهنگ لغت هوشیار
خاوند، مرز شمار مرز گر، تیز کننده، تیز نگرنده تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)، تیز نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدد
تصویر حدد
خشم گرفتن، منع، بازداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدد
تصویر محدد
((مُ حَ دِّ))
تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سودد
تصویر سودد
((سُ دَ))
بزرگواری، مهتری
فرهنگ فارسی معین