- سجل
- چک با مهر و بمعنی عهد نامه و حکم محکم
معنی سجل - جستجوی لغت در جدول جو
- سجل
- دفترچه ای که در آن نام، نشان، تاریخ تولد، ازدواج، طلاق و فوت ثبت می شود، سجل احوال، شناسنامه، حکم محکم، عهدنامه، حکم و فتوای قاضی، دفتری که قاضی صورت دعاوی و اسناد و احکام را در آن بنویسد، کتاب عهود و احکام
- سجل ((س جِ))
- دفتر احکام، حکم و فتوای قاضی، در فارسی به معنای شناسنامه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطعی شده، ثابت شده
مباح از هر چیز، بذل شده، ثبت کننده احکام
بجول
ستم کردن ستم
پس آینده، درآینده، دیررس
تنداب
آسان
با مهلت، دیرنده، تاخیر کننده باد گلو، آروغ
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
آواز خواندن، نشاط کردن
حرکت یک دوره آفتاب از نقطه برج حمل تا نقطه آخر برج حوت و آنرا بعربی سنه گویند، مدت حرکات زمین بدور خورشید که دوازده ماه یا 563 روز و 5 ساعت و 84 دقیقه و 54 ثانیه است و آنرا سال خورشیدی یا سال شمسی گویند
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
سم شتر، ناخن فیل
کلان شکمی، کلان تهیگاهی
کبک نر
شرم، حیا، شرمندگی
فرومایه دروغ گفتن، سوختن، گادن
جامه یک تاه باف، ریسمان یک لای، جامه سپید جامه پنبه ای یک تاه بافتن، پوست باز کردن، خاک فرسودن، بسودن درم، پوست کندن با تازیانه، گریستن، نرم کردن در همرنگ از ماهیان
ظرف فلزی که بدان آب کشند دلو جمع اسطال سطول
بهره نصیب
جمع سجل، دول بزرگ (دول دلو) آبدان های بزرگ چشم پر اشک، بز پر شیر، چشمه پر آب
آرامیدن، پاییدن پایستگی
زندان
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
بانگ کردن کبوتر، قصد کردن
تیرگی آب
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
شاهراه شاهراه، اندازه، نرم و آسان