سخن با قافیه گفتن، بانگ کبوتر، مفرد اسجاع، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف روی، مثل موّاج و نقّاد سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و روی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خلف و تلف سجع مطرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف روی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
سخن با قافیه گفتن، بانگ کبوتر، مفرد اَسجاع، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف رَوی، مثل موّاج و نقّاد سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و رَوی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خَلَف و تَلَف سجع مُطَرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف رَوی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوسه، پیتک، پت، بیب، بیو شیرین بیان، گیاهی علفی پایا با شاخه های بلند وگل های زرد یا کبود رنگ که بلندیش به یک متر می رسد و در ریشۀ آن غده هایی سیاه تولید می شود که دو نوع شیرین و تلخ است و نوع شیرین آن در طب به کار می رود، مهک سوسمار، روغنی که از سوسمار بگیرند و آن را در قدیم زنان برای فربهی می خوردند یا به بدن خود می مالیدند
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوسِه، پیتَک، پِت، بیب، بیوْ شیرین بیان، گیاهی علفی پایا با شاخه های بلند وگل های زرد یا کبود رنگ که بلندیش به یک متر می رسد و در ریشۀ آن غده هایی سیاه تولید می شود که دو نوع شیرین و تلخ است و نوع شیرین آن در طب به کار می رود، مهک سوسمار، روغنی که از سوسمار بگیرند و آن را در قدیم زنان برای فربهی می خوردند یا به بدن خود می مالیدند
زمین هموار خوش نه درشت نه نرم، مابین طلوع فجر تا طلوع آفتاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هوای خوش نه سردو نه گرم. (منتهی الارب). هوای معتدل نه گرم و نه سرد. (مهذب الاسماء) : صفه الجنه و هوأها السجسج و کذا ظلل الجنه سجسج، ای معتدل لا حرّ و لا قر، و یوم سجسج،روز نه سرد و نه گرم. (منتهی الارب). گویند: یوم سجسج، که نه گرم آزار دهنده باشد و نه سرد: او قال للریح وهی تعصف کن علی الوری سجسجاً لما عصفا. (سندبادنامه ص 67). نمیرک سلسال و ظلک سجسج. (از محاسن اصفهان ص 116)
زمین هموار خوش نه درشت نه نرم، مابین طلوع فجر تا طلوع آفتاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هوای خوش نه سردو نه گرم. (منتهی الارب). هوای معتدل نه گرم و نه سرد. (مهذب الاسماء) : صفه الجنه و هوأها السجسج و کذا ظلل الجنه سجسج، ای معتدل لا حرّ و لا قر، و یوم سجسج،روز نه سرد و نه گرم. (منتهی الارب). گویند: یوم سجسج، که نه گرم آزار دهنده باشد و نه سرد: او قال للریح وَهْی َ تعصف کن علی الوری سجسجاً لما عصفا. (سندبادنامه ص 67). نمیرک سلسال و ظلک سجسج. (از محاسن اصفهان ص 116)