جدول جو
جدول جو

معنی سجس - جستجوی لغت در جدول جو

سجس
(تَ دد)
برگردیدن آب و تیره شدن آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سجس
(سَ جِ)
آب رنگ برگردانیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سجس
تیرگی آب
تصویری از سجس
تصویر سجس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساس
تصویر ساس
حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد، غسک، بقّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجس
تصویر رجس
پلیدی، گناه، کار بد و زشت، وسوسۀ شیطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپس
تصویر سپس
از پس، از پی، پس از آن، بعد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجن
تصویر سجن
سرمای سخت، سجام، سجد، شجد، شجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجد
تصویر سجد
سرمای سخت، سجام، سجن، شجد، شجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیس
تصویر سیس
اسب به ویژه اسب تندرو، جهنده و چابک، بوز، براق، سابح، چهارگامه، چارگامه، گام زن، شولک، جواد، بادرفتار، ره انجام، بالاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلس
تصویر سلس
نرم و آسان، روان، رام، منقاد، سلیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجع
تصویر سجع
سخن با قافیه گفتن، بانگ کبوتر، مفرد اسجاع،
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ
سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف روی، مثل موّاج و نقّاد
سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و روی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خلف و تلف
سجع مطرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف روی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوس
تصویر سوس
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوسه، پیتک، پت، بیب، بیو
شیرین بیان، گیاهی علفی پایا با شاخه های بلند وگل های زرد یا کبود رنگ که بلندیش به یک متر می رسد و در ریشۀ آن غده هایی سیاه تولید می شود که دو نوع شیرین و تلخ است و نوع شیرین آن در طب به کار می رود، مهک
سوسمار، روغنی که از سوسمار بگیرند و آن را در قدیم زنان برای فربهی می خوردند یا به بدن خود می مالیدند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکس
تصویر سکس
امور جنسی، عضوی از بدن که جنسیت را تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
(سَ سَ)
زمین هموار خوش نه درشت نه نرم، مابین طلوع فجر تا طلوع آفتاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هوای خوش نه سردو نه گرم. (منتهی الارب). هوای معتدل نه گرم و نه سرد. (مهذب الاسماء) : صفه الجنه و هوأها السجسج و کذا ظلل الجنه سجسج، ای معتدل لا حرّ و لا قر، و یوم سجسج،روز نه سرد و نه گرم. (منتهی الارب). گویند: یوم سجسج، که نه گرم آزار دهنده باشد و نه سرد:
او قال للریح وهی تعصف کن
علی الوری سجسجاً لما عصفا.
(سندبادنامه ص 67).
نمیرک سلسال و ظلک سجسج.
(از محاسن اصفهان ص 116)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سدس
تصویر سدس
یک ششم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیس
تصویر سیس
جهنده، تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوس
تصویر سوس
طبیعت، اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلس
تصویر سلس
نرم و آسان، رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکس
تصویر سکس
جمعی افراد که از یک جنس باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجا
تصویر سجا
عنوان کتاب و نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجح
تصویر سجح
شاهراه شاهراه، اندازه، نرم و آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجع
تصویر سجع
بانگ کردن کبوتر، قصد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجل
تصویر سجل
چک با مهر و بمعنی عهد نامه و حکم محکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجم
تصویر سجم
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجن
تصویر سجن
زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجو
تصویر سجو
آرامیدن، پاییدن پایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجوس
تصویر سجوس
لاتینی تازی گشته پر بوی تند بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیس
تصویر سجیس
بد بوی، آب تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپس
تصویر سپس
بعد، پس، بعد از این
فرهنگ لغت هوشیار
نام کرمی است از مقوله شپش و خون مردم میخورد و چون آنرا بگیرند دست را بدبوی سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجس
تصویر رجس
پلید گردیدن، کار زشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نشانیدن، انجمن و مجلسی که در آن برای امری مهم و پیشرفت کار و قطع نزاع و دعوا گفتگو کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجد
تصویر سجد
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
فرهنگ لغت هوشیار