درخت و هرچه ساق دارد از نبات، و ارض شجراء، زمین درختناک. واحد و جمع در وی یکسان است و گفته شده که جمع است و یکی آن شجره است بر قیاس: قصبه و قصباء و طرفه و طرفاء. (منتهی الارب). سیبویه گوید که شجراء واحد و جمع است. و آن به معنی زمین پردرخت است و جایی که درخت در هم فرورفته چون جنگل و مقابل آن مرداء است. (از اقرب الموارد). درختستان. (دهار)
درخت و هرچه ساق دارد از نبات، و ارض شجراء، زمین درختناک. واحد و جمع در وی یکسان است و گفته شده که جمع است و یکی آن شجره است بر قیاس: قصبه و قصباء و طرفه و طرفاء. (منتهی الارب). سیبویه گوید که شجراء واحد و جمع است. و آن به معنی زمین پردرخت است و جایی که درخت در هم فرورفته چون جنگل و مقابل آن مرداء است. (از اقرب الموارد). درختستان. (دهار)
زنی که سرین آن بزرگ و کلان باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). المراءه العظیمهالمأکمه. (اقرب الموارد). ج، سجل، ناقه سجلاء، شتر مادۀ بزرگ پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
زنی که سرین آن بزرگ و کلان باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). المراءه العظیمهالمأکمه. (اقرب الموارد). ج، سُجْل، ناقه سجلاء، شتر مادۀ بزرگ پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
نوعی از چادرها است که خطوط زرد دارد یا از ابریشم و زربافته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه ای که ابریشم در آن بکار برده باشند. (مهذب الاسماء) ، گیاهی است که به گیاه خله ماند، پوست که بخسته چفسیده باشد، پردۀ دل، شاخ خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج)
نوعی از چادرها است که خطوط زرد دارد یا از ابریشم و زربافته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه ای که ابریشم در آن بکار برده باشند. (مهذب الاسماء) ، گیاهی است که به گیاه خله ماند، پوست که بخسته چفسیده باشد، پردۀ دل، شاخ خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج)
دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، دارای 127 تن سکنه، آب آن از رود کرج و چشمه سار، محصول آنجا غلات، باغات میوه، لبنیات و عسل است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، دارای 127 تن سکنه، آب آن از رود کرج و چشمه سار، محصول آنجا غلات، باغات میوه، لبنیات و عسل است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
جری تر. باجرأت تر. - امثال: اجراء من ذباب، جری تر از مگس، چه بر بینی شاهان و مژۀ شیران نشیند. اجراء من قسوره، باجرأت تر از شیر. اجراء من لیث بخفان، باجرأت تر از شیر خفان. (مجمع الامثال میدانی)
جری تر. باجرأت تر. - امثال: اجراء من ذباب، جری تر از مگس، چه بر بینی شاهان و مژۀ شیران نشیند. اجراء من قسوره، باجرأت تر از شیر. اجراء من لیث بخفان، باجرأت تر از شیر خفان. (مجمع الامثال میدانی)