- سجح
- شاهراه شاهراه، اندازه، نرم و آسان
معنی سجح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرشت
تراز، رویه، رویه پایه
اسپانور (حیاط) گشت نیک، گوسپند پروار
دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
خراشیدن، پوست باز کردن
نرم و آسان
آرامیدن، پاییدن پایستگی
زندان
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
چک با مهر و بمعنی عهد نامه و حکم محکم
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
بانگ کردن کبوتر، قصد کردن
تیرگی آب
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
هوا
عنوان کتاب و نامه
گلو بریدن، بر زمین گستردن، بر پهلو نهادن، بر روی افکندن، آرام گرفتن، پر کردن مشک، بهره مند شدن زن از شوی، فرزند بسیار آوردن
ستور چرنده، درخت بلند، چرا دادن، چریدن، شاشیدن، فرستادن، رها کردن دهش بی درنگ، رفتار نرم
گستردن، پهن نمودن چیزی را
بخشنده و با گذشت
ریختن خون را آب را، روان کردن اشک را کوهپایه، سنگ لیز، دامنه
اسباب و آلات جنگ
میانه راه سربسته گویی، رای کسی را زدن، بدی رساندن، در گناه انداختن، آشکارکردن رای
پخشاب آب پخشیده بر زمین، وستر راهراه (عبای مخطط)
روا گشتن، برآمدن حاجت، پیروزی
سرمای سخت، سجام، سجد، شجد، شجام
سرمای سخت، سجام، سجن، شجد، شجام
سخن با قافیه گفتن، بانگ کبوتر، مفرد اسجاع،
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ
سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف روی، مثل موّاج و نقّاد
سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و روی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خلف و تلف
سجع مطرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف روی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ
سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف روی، مثل موّاج و نقّاد
سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و روی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خلف و تلف
سجع مطرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف روی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
بام، بالای هر چیزی که پهن و هموار باشد، روی چیزی، در ریاضیات مساحت، میزان، حد مثلاً سطح بهداشت در شهر تهران بالاتر است، دورۀ دوم تحصیلات طلبگی، مقابل دور، در هنر در خوشنویسی، حرکات قلم به صورت افقی، عمودی، مایل
دفترچه ای که در آن نام، نشان، تاریخ تولد، ازدواج، طلاق و فوت ثبت می شود، سجل احوال، شناسنامه، حکم محکم، عهدنامه، حکم و فتوای قاضی، دفتری که قاضی صورت دعاوی و اسناد و احکام را در آن بنویسد، کتاب عهود و احکام
تنگ جای
پیروزی، بر آمدن نیاز، آسان گشتن کار گشایش برآمدن حاجت حاصل شدن کام روا گشتن، روایی حاجت حصول مراد کامیابی: ... وحصول اغراض ونجح مراد ها درمتابعت رسوم ستوده ومشایعت آثار پسندیده ظن دانسته
نخیز نخیزگاه (کمین گاه)، پناهگاه