جدول جو
جدول جو

معنی ستیم - جستجوی لغت در جدول جو

ستیم
سیم، سیم کشیدن
تصویری از ستیم
تصویر ستیم
فرهنگ فارسی عمید
ستیم
(سِ)
خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود، تا نشتر نزنند بر نیاید. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). جراحتی بود که سر او فراهم آمده باشد و خون در وی ریم شده و چون نیشتر بر آن زنند آن را نیز بگشایند. (اوبهی) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.
رودکی.
از دروغ تست جانم در ازیغ
وز جفای تست ریشم پرستیم.
ناصرخسرو.
، جراحت سرما خورده و آماس کرده، و آن را گزک خوانند. (برهان) (جهانگیری). جراحتی که از سرما زده شده باشد و آن را گزک خوانند و اکنون در میان عوام مشهور شده که زخم خورده را سیم کشیده میگویند، همانا اصل آن ستیم بود. (آنندراج) :
بخلد دل که من از فرقت تو یاد کنم
چون جراحت که بدو باز رسد گرد ستیم.
معروفی.
، در دو بیت زیر به معنی استیم که سرمایی باشد که بر جراحت زند و بیاماسد:
بلفظ خویش کند زمهریر را تشبیه
جراحت دلشان را زند بلفظ ستیم.
سوزنی.
ز باد جور و ستمکاری و بلیت من
جراحت دل مظلوم را رسید ستیم.
سوزنی.
برای تمام معانی رجوع به استیم شود.
، بعضی خون فاسدی را گفته اند که در عضوی بهم رسد که اگر دفع نکنند چرک و ریم گردد و آن عضو را مجروح سازد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
ستیم
خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود تا نشتر نزنند بیرون نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
ستیم
((س))
زخم، چرک و خون
تصویری از ستیم
تصویر ستیم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلیم
تصویر سلیم
(پسرانه)
سالم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهیم
تصویر سهیم
کسی که با دیگری از چیزی سهم ببرد، هم سهم، هم بهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتیم
تصویر کتیم
نهفته، پنهان، مشکی که آب از آن تراوش نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آستیم
تصویر آستیم
ورم و آماسی که در زخم و جراحت پیدا شود، زخم و جراحتی که در اثر سرما چرک و ورم کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیر
تصویر ستیر
مستور، پوشیده، برای مثال ور درآید محرمی دور از گزند / برگشایند آن ستیران روی بند (مولوی - ۱۳۱)، عفیف، پاک دامن، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقیم
تصویر سقیم
مقابل صحیح، نادرست، مریض، بیمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیم
تصویر استیم
آستین، آستین جامه، دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته می شود مانند دهانۀ خیک، برای مثال خیز و پیش آر از آن می خوش بوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
آستین. (لغت فرس اسدی) (اوبهی) (سروری) (رشیدی) (برهان) :
خیز و پیش آر از آن می خوشبوی
زود بگشای خیک را استیم.
خسروی.
رجوع به آستین شود.
لغت نامه دهخدا
چرک، ریم، ستیم، هو، سیم در جراحت، آستین، دهان ظروف و اوانی، (برهان)، استر یا آستر، (فرهنگ محمد هندوشاه از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ اشتیم بشین معجمه به معنی ریمی است که در جراحت بمانده باشد. (سروری). در شرفنامه آن سرما باشد که بر جراحت زند و بیاماسد و در لسان الشعراء ریمی بود که از جراحت رود. (سروری). جراحتی را گویند که گزک شده باشدیعنی سرما خورده باشد و ورم و آماس کرده باشد و بعضی سرمائی را گویند که بر جراحت زند و بیاماساند. گویند اگر آن سرما در شبهای ماهتاب بر جراحت بهایم خوردالبته او را بکشد و بعضی جراحتی را گفته اند که سرش بهم آمده و درونش پر از چرک و ریم باشد و بدون نشتر زدن برنیاید و به معنی چرک و ریم جراحت هم آمده است. (برهان). خونی که در جراحت ریم بود. (رشیدی). مخفف آن ستیم و ستیم افصح بود. (مجمل اللغه) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.
رودکی (حفان) (رشیدی).
وز دروغ تست در جانت دریغ
وز ستم کاریست ریشت پرستیم.
ناصرخسرو.
امروز سیم گویند. و سیم کشیدن به معنی تاه شدن خستگی و ریش باشد بعلت مجاورت هوای سرد یا آب آلوده
لغت نامه دهخدا
(اَ /َ-َسْ)
استیم. هستیم. رفتستیم. گفتستیم، بخشیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستهم
تصویر ستهم
کلانسرین مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتیم
تصویر شتیم
زشتروی، دشنام یافته، شیرخشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهیم
تصویر سهیم
شریک و صاحب حصه، هم بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیم
تصویر سنیم
بلند پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
درست و صاحب سلامت، بی عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیم
تصویر سقیم
بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
فلزیست نقره ای بیرنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد و آنچنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود، در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز راست و بلند همچون کوه و نیزه، بلندی سر کوه. یا ستیغ خاصره. تاج استخوان خاصره
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز راست و بلند همچون کوه و نیزه، بلندی سر کوه. یا ستیغ خاصره. تاج استخوان خاصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیر
تصویر ستیر
پوشیده، مستور سیر، 61 مثقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیز
تصویر ستیز
تعصب، جنگ، خصومت، سرکشی، لجاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستام
تصویر ستام
یراق و زین اسب، لگام، دهنه و سر افسار
فرهنگ لغت هوشیار
چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستیم
تصویر آستیم
چرک وجراحت، ورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتیم
تصویر رتیم
کند روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستیم
تصویر آستیم
چرک زخم، جراحت، زخم و جراحتی که در اثر سرما چرک و ورم کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آستیم
تصویر آستیم
دهانه ظروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیم
تصویر استیم
((اِ))
چرک و عفونت زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستیز
تصویر ستیز
مبارزه، نزاع، منازعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یتیم
تصویر یتیم
بی سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره