جدول جو
جدول جو

معنی ستمگری - جستجوی لغت در جدول جو

ستمگری
عمل ستمگر، ظلم و تعدی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
فرهنگ فارسی عمید
ستمگری
(سِ تَ گَ)
کار ستمگر. عمل ستمگر:
ستمگران را چون جایگه چنین باشد
ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم.
سوزنی.
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب وستمگری آموخت.
سعدی.
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند.
حافظ.
به زلف گوی که آیین سرکشی بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
ستمگری
عمل ستمگر ظلم تعدی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
فرهنگ لغت هوشیار
ستمگری
ظلم
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
فرهنگ فارسی معین
ستمگری
اعتساف، بیداد، بیدادگری، بی رحمی، جور، زورگویی، ظلم
متضاد: دادگری، ستم ستیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ستمگری
الطّغيان
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به عربی
ستمگری
Tyranny
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ستمگری
tyrannie
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ستمگری
tirania
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ستمگری
ظلم
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به اردو
ستمگری
тирания
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به روسی
ستمگری
Tyrannei
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به آلمانی
ستمگری
тиранія
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ستمگری
tyrania
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به لهستانی
ستمگری
স্বৈরশাসন
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به بنگالی
ستمگری
tirannia
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ستمگری
ทรราชย์
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به تایلندی
ستمگری
dhuluma
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ستمگری
zulüm
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ستمگری
暴政
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ستمگری
暴政
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به چینی
ستمگری
폭정
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به کره ای
ستمگری
tirani
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ستمگری
तानाशाही
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به هندی
ستمگری
tirannie
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به هلندی
ستمگری
tiranía
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ستمگری
עָרוּץ
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
(سِ تَ گَ)
ظالم. جابر. (ترجمان القرآن). باغی. (ربنجنی) :
نگه کرد گرسیوز اندرگروی
گروی ستمگر بپیچید روی.
فردوسی.
که یزدان ببخشد گناهش مگر
ستمگر نخواندورا دادگر.
فردوسی.
دگر باره با من بجنگ اندر آمد
که بس خوار داری مرا ای ستمگر.
فرخی.
نباشد هیچ بیگانه ستمگر
نباشدهیچ آزاده ستمبر.
(ویس و رامین).
وین ستمگر جهان بشیر بشست
بر بناگوشهات پرّ غراب.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه طهران ص 203).
بخواب اندر است ای برادر ستمگر
چه غره شدستی بدان چشم بارش.
ناصرخسرو.
دوش از تو دلی بدرد و غم داشته ام
وز هجر ستمگرت ستم داشته ام.
سوزنی.
از دست روزگار ستمگر بعهد او
زی اهل شهر نخشب خط امان رسید.
سوزنی.
چو خسرو زآن جهانجوی ستمگر
برآرد دست بازآید برین در.
نظامی.
این دلو کرد وآن ستم آورد عاقبت
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است.
خاقانی.
من همه قصد وصالش میکنم
وآن ستمگر عزم هجران میکند.
سعدی (غزلیات).
پنداشت ستمگر که ستم برما کرد
بر گردن او بماند و از ما بگذشت.
سعدی (گلستان).
سنگین نمیشد اینهمه خواب ستمگران
میشد گر از شکستن دلها صدا بلند.
صائب
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
جانبداری. طرفداری. رفاقت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
عمل ستمگار:
چار سالست کز ستمگاری
داردم بیگنه بدین خواری.
نظامی.
بجز آن هر چه بینی از خواری
باشد آن نوعی از ستمگاری.
نظامی.
رجوع به ستمکاری شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
عمل سیمگر. نقره گری. نقره سازی:
به روزگار زمستان کندت سیمگری
به روزگار حزیران کندت خشت پزی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
جابر، ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
((~. گَ))
ظالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
ظالم، جبار
فرهنگ واژه فارسی سره