جدول جو
جدول جو

معنی ستمگر - جستجوی لغت در جدول جو

ستمگر
ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
فرهنگ فارسی عمید
ستمگر
(سِ تَ گَ)
ظالم. جابر. (ترجمان القرآن). باغی. (ربنجنی) :
نگه کرد گرسیوز اندرگروی
گروی ستمگر بپیچید روی.
فردوسی.
که یزدان ببخشد گناهش مگر
ستمگر نخواندورا دادگر.
فردوسی.
دگر باره با من بجنگ اندر آمد
که بس خوار داری مرا ای ستمگر.
فرخی.
نباشد هیچ بیگانه ستمگر
نباشدهیچ آزاده ستمبر.
(ویس و رامین).
وین ستمگر جهان بشیر بشست
بر بناگوشهات پرّ غراب.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه طهران ص 203).
بخواب اندر است ای برادر ستمگر
چه غره شدستی بدان چشم بارش.
ناصرخسرو.
دوش از تو دلی بدرد و غم داشته ام
وز هجر ستمگرت ستم داشته ام.
سوزنی.
از دست روزگار ستمگر بعهد او
زی اهل شهر نخشب خط امان رسید.
سوزنی.
چو خسرو زآن جهانجوی ستمگر
برآرد دست بازآید برین در.
نظامی.
این دلو کرد وآن ستم آورد عاقبت
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است.
خاقانی.
من همه قصد وصالش میکنم
وآن ستمگر عزم هجران میکند.
سعدی (غزلیات).
پنداشت ستمگر که ستم برما کرد
بر گردن او بماند و از ما بگذشت.
سعدی (گلستان).
سنگین نمیشد اینهمه خواب ستمگران
میشد گر از شکستن دلها صدا بلند.
صائب
لغت نامه دهخدا
ستمگر
جابر، ظالم
تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
فرهنگ لغت هوشیار
ستمگر
((~. گَ))
ظالم
تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
فرهنگ فارسی معین
ستمگر
ظالم، جبار
تصویری از ستمگر
تصویر ستمگر
فرهنگ واژه فارسی سره
ستمگر
بیدادگر، جابر، جبار، جفاکار، ستم کیش، جورپیشه، زورگو، ستمکار، سرپنجه، سفاک، طاغوت، ظالم، عادیه، غاصب، متعدی، مردم آزار
متضاد: دادگر، ستم ستیز، ستم پذیر، ستم کش، ستم کشیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استمگر
تصویر استمگر
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
عمل ستمگر، ظلم و تعدی
فرهنگ فارسی عمید
(سِ تَ گَ)
کار ستمگر. عمل ستمگر:
ستمگران را چون جایگه چنین باشد
ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم.
سوزنی.
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب وستمگری آموخت.
سعدی.
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند.
حافظ.
به زلف گوی که آیین سرکشی بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از استمگر
تصویر استمگر
ظالم جفا کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
عمل ستمگر ظلم تعدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
ظلم
فرهنگ فارسی معین
اعتساف، بیداد، بیدادگری، بی رحمی، جور، زورگویی، ظلم
متضاد: دادگری، ستم ستیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
الطّغيان
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
Tyranny
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tyrannie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
Tyrannei
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
暴政
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
ظلم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
স্বৈরশাসন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
ทรราชย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
dhuluma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
עָרוּץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
тиранія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
폭정
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirani
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
तानाशाही
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirannie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
тирания
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirannia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirania
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
暴政
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tyrania
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tiranía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی