جدول جو
جدول جو

معنی ستمگاری - جستجوی لغت در جدول جو

ستمگاری
(سِ تَ)
عمل ستمگار:
چار سالست کز ستمگاری
داردم بیگنه بدین خواری.
نظامی.
بجز آن هر چه بینی از خواری
باشد آن نوعی از ستمگاری.
نظامی.
رجوع به ستمکاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
عمل ستمگر، ظلم و تعدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستمکاری
تصویر ستمکاری
عمل ستمکار، ظلم و تعدی
فرهنگ فارسی عمید
(سِ تَ رَ / رِ)
ظالم. ستمکاره. ستمکار:
چو شاهان بکینه کشی خیر خیر
از این دو ستمگاره اندازه گیر.
فردوسی.
که ایدون ببالین شیر آمدی
ستمگاره مرد دلیر آمدی.
فردوسی.
دگر آنکه گفتا ستمگاره کیست
بریده دل از شرم و بیچاره کیست.
فردوسی.
چو کژّی کند مرد بیچاره خوان
چو بی شرمی آرد ستمگاره خوان.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2558).
کام روا باد و نرم گشته مر او را
چرخ ستمگاره و زمانۀوارون.
فرخی.
هرگز چنین گروه نزاید نیز
این گنده پیر دهر ستمگاره.
ناصرخسرو.
ستم را ز خود دور دارم بهش
ستمکش نوازم ستمگاره کش.
نظامی.
غم آلود یوسف بکنجی نشست
بسر بر ز نفس ستمگاره دست.
سعدی (بوستان).
رجوع به ستمکاره شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
عمل ستمکار. ظالمی. ستمگری. جور. ظلم:
این کارد نه از بهر ستمکاری کردند
انگورنه از بهر نبیذ است بچرخشت.
رودکی.
داده ست بدو ایزد خلق همه عالم را
وایزد نکند هرگز بر خلق ستمکاری.
منوچهری.
در طاعت بیطاقت و بی توش چرایی
ای گاه ستمکاری با طاقت و با توش.
ناصرخسرو.
گر همی عمر ابد خواهی بپرهیز از ستم
زآنکه از روی ستمکاری است اندک عمر باز.
سنایی.
ز باد جور ستمکاری و بلیت من
جراحت دل مظلوم را رسید ستیم.
سوزنی.
دادگری شرط جهانداری است
شرط جهان بین که ستمکاری است.
نظامی.
ترحم بر پلنگ تیزدندان
ستمکاری بود بر گوسفندان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
آنکه کار او ستم باشد. جابر. ظالم:
یکی بانگ برزد به بیدادگر
که باش ای ستمگار پرخاشخر.
فردوسی.
و متغلبان را که ستمگار بدکردار باشند خارجی باید گفت. (تاریخ بیهقی).
ای ستمگار و بخیره زده بر پای تبر
آنگه آگاه شوی چون بخوری درد ستم.
ناصرخسرو.
یک گل نروید ار ننهد گل را
دست هزارخار ستمگارش.
ناصرخسرو.
نشگفت که مقهور شد آن لشکر مخذول
مقهور شود لشکر سلطان ستمگار.
معزی.
از گل جمالش بجز خار نمی بینم بس جبار و ستمگار افتاده ست. (سندبادنامه ص 190).
نماندستمگار بدروزگار
بماند بر او لعنت کردگار.
سعدی (بوستان).
رجوع به ستمکار شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ گَ)
کار ستمگر. عمل ستمگر:
ستمگران را چون جایگه چنین باشد
ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم.
سوزنی.
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب وستمگری آموخت.
سعدی.
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند.
حافظ.
به زلف گوی که آیین سرکشی بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستمکاری
تصویر ستمکاری
عمل ستمکار ظلم ستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
عمل ستمگر ظلم تعدی
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسته پشت هم، رستاد (وظیفه مقرری مستمری راتبه) منسوب به استمرار. چیزی که پیوستگی و استمرار داشته باشد، مستمری وظیفه مقرری، حالتی است از فعل که دوام و استمرار معنی فعل را در زمان گذشته یا حال میرساند. یا ماضی استمراری. فعل ماضی که در زمان گذشته دوام و استمرار داشته باشد و علامت آن (همی) (در قدیم) و (می) (در قدیم و عصر حاضر) است که بر سر فعل در میاید وگاه نیز (ی) بتنهایی در آخر فعل در میامده و زمانی (ی) در آخر و (می) بر سر فعل افزوده میشده است: همی رفت می رفت رفتی می رفتی. یا مضارع استمراری. فعل مضارع که در زمان حال دوام و استمرار داشته باشد و علامت آن (همی) (در قدیم) و (می) (در قدیم و عصر حاضر) است که بر سر فعل در میاید: همی رود می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
ظلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازگاری
تصویر سازگاری
آکورد
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتساف، بیداد، بیدادگری، بی رحمی، جور، زورگویی، ظلم
متضاد: دادگری، ستم ستیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
الطّغيان
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
Tyranny
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tyrannie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
тирания
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
Tyrannei
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
ظلم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
স্বৈরশাসন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
ทรราชย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
dhuluma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tyrania
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
暴政
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
עָרוּץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
폭정
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirani
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
तानाशाही
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirannie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
тиранія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tiranía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirannia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
tirania
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ستمگری
تصویر ستمگری
暴政
دیکشنری فارسی به ژاپنی