جدول جو
جدول جو

معنی ستریک - جستجوی لغت در جدول جو

ستریک
کج باران مهیب، توفان تند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
ناشی از هیستری، مبتلا به هیستری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متریک
تصویر متریک
متری، بر اساس قوانین اندازه گیری بر حسب واحد متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتریک
تصویر تتریک
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
(تُ رَ)
مصغر ترک است. (سمعانی). و رجوع به تریکی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. دارای 377تن سکنه و آب آن از رود آیدوغمش و محصول آن غلات، بزرک، زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
رندۀ نجار و رنده و ارۀ کلان، ارۀ کلان، جدول و مسطر معماران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ تُ)
انگشت پنجم چون ازسوی کالوج ابتدای شمار کنند. ابهام. نر انگشت. انگشت نر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
منسوب است به ستر. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرغزاری است به یمن. (منتهی الارب). موضعی است در پایین یمن که در آنجا رودخانه ها و آبگیرها و باغی وجود دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوشۀ انگور که دانۀ آنرا خورده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوشۀ خرما یا خوشۀ انگوری که هر چه در آن بوده خورده باشند یا چیز کمی از آن باقیمانده باشد. (از المنجد). خرمایی که بار آنرا گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خوشۀ خرمائی که فروفشانده شده باشد، هر چه در آن بوده. عذق یا خوشۀ خرما از نخل مثل عنقود است از انگور. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ تریکه. رجوع به تریکه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ رَ)
مردم گیاه بود یعنی درخت واقواق. (اوبهی). یبروح. رجوع به استرک، و اصطرک شود، به استعاره زنان نازاینده که بعربی عقیم است بدان نسبت است. (اوبهی). رجوع به استرک و اصطرک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پدر محسن که از محدثان است. (منتهی الارب). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی از دهستان چالدران سیه چشمه شهرستان ماکو است، دارای 112 تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مردم بی مایه و بیکار. (برهان) (جهانگیری) ، احمق و بدطینت. (آنندراج) ، بدخو و خشمناک. (برهان) (جهانگیری). ستیزه جو و جنگجو و خشمناک و بدخو. (ناظم الاطباء). مرد ستیزنده. (آنندراج). دزد پیشه. (برهان) (جهانگیری). مرد دزد پیشه. (ناظم الاطباء). آنکه بدزدی و خیانت خو دارد. (آنندراج) ، هرزه گو. (برهان). یاوه گو. (جهانگیری). رفیق و مصاحب هرزه گو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی کپزهر زهری است کشنده که از دو گیاه کچوله و پاپیته به دست می آید اندک آن در دارو سازی به کار می رود شبه قلیایی است بسیار سمی که از دو گیاه بنام کچوله و پاپیته استخراج میشود. در تداوی بمقدار کم مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
فرانسوی دلهره مند کسیکه مبتلا به بیماری هیستری است
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بنگرید به متری منسوب به متر متری. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریک
تصویر تریک
خشکه خوشه خوشه ای که دانه های آن را کنده یا خورده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به طور هیستریک
تصویر به طور هیستریک
Hysterically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
Hysterical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جرقه ی آتش، ملخ کوچک، چابک
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ گلی، کاسه ی گلی، صاف، تکه یا قطعه ای از چیزی، جوانه یا شکوفه ی تازه، گردوی پوست کنده، مقدار اندک، تگرگ، رگبار
فرهنگ گویش مازندرانی
جرقه هایی که از میان آتش می جهد
فرهنگ گویش مازندرانی
صاف صاف، تراشیدن ساقه ی درخت و بی شاخ و برگ کردن آن، لخت.، کچل
فرهنگ گویش مازندرانی
خنده با صدای بلند، قهقهه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
histérico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از به طور هیستریک
تصویر به طور هیستریک
истерически
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
histérico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از به طور هیستریک
تصویر به طور هیستریک
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
histeryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به طور هیستریک
تصویر به طور هیستریک
істерично
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
истерический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور هیستریک
تصویر به طور هیستریک
histerycznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
істеричний
دیکشنری فارسی به اوکراینی