جدول جو
جدول جو

معنی ستبرروی - جستجوی لغت در جدول جو

ستبرروی(سِ تَ)
ستبررو. بی حیا و بی شرم. رجوع به ستبررو شود
لغت نامه دهخدا
ستبرروی
بی حیا، بیشرم
تصویری از ستبرروی
تصویر ستبرروی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستبری
تصویر ستبری
گندگی، کلفتی، ستبر بودن
فرهنگ فارسی عمید
(سِ تَ)
ستبرروی. بی حیا و بی شرم. (مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
مرکّب از: ستبر + نای = نا، پسوند اسم مصدر همچو درازنا و ژرفنا، سطبری و غلیظی و لک و پکی و بزرگی چیزی را گویند و آن را بعربی خضمه خوانند. (برهان)، گندگی و سطبری چیزی مانند فراخ نای و درازنای یعنی محل فراخی و درازی. (آنندراج)، ستبرنای چیزی، قسمت ستبر آن: العظمه و الخضمه، ستبرنای ساعد. (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
بددیدار. بدروی. که دیدارش نحس و نامبارک است: مدبرروی پلیدجامه و ترشروی مباش. (منتخب قابوسنامه ص 216)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بلغت بربری و افریقایی تگرگ را گویند. (از دزی ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
سطبری و گندگی. (آنندراج). کثافه. (بحر الجواهر). ستبرنای:
چو یک پیل از ستبری و بلندی
بمقدار دو پیلش زورمندی.
نظامی.
رجوع به سطبری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبکروی
تصویر سبکروی
حالت و کیفیت سبکرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبر روی
تصویر ستبر روی
بی شرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستبری
تصویر ستبری
بزرگی، درشتی، محکمی، فربهی
فرهنگ فارسی معین
ثخن، ستبرا، ضخامت، کلفتی
متضاد: نازکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد