خواهر تری تخم و تیسافرن. (ایران باستان ج 2 صص 1629- 1631) زن اردشیر دوم. (ایران باستان ج 2 صص 1629- 1631) مادر اردشیر سوم. (ایضاً ایران باستان) دختر ارسان، زن داریوش سوم، متوفات 330 قبل از میلاد برای تمام اسامی فوق رجوع به استاتیرا و ایران باستان شود
خواهر تری تخم و تیسافرن. (ایران باستان ج 2 صص 1629- 1631) زن اردشیر دوم. (ایران باستان ج 2 صص 1629- 1631) مادر اردشیر سوم. (ایضاً ایران باستان) دختر ارسان، زن داریوش سوم، متوفات 330 قبل از میلاد برای تمام اسامی فوق رجوع به استاتیرا و ایران باستان شود
بطلمیوس هفتم سوتر دوم لاتیرا پسر بزرگتر بطلمیوس هفتم، چون بطلمیوس هفتم درگذشت زنش زمامدار گردید، او می بایست یکی از دو پسرش را همکار خود قرار دهد و چون ملکه پسر بزرگتر را دوست نمیداشت و او را در زمان سلطنت شوهرش به قبرس فرستاده بود پسر کوچکتر را که موسوم به بطلمیوس نهم اسکندر بود برای همکاری برگزید، مردم در این موقع دخالت کرده از ملکه خواستند که پسر بزرگتر را از قبرس برای معاونت در زمامداری بخواند و پسر کوچکتر را به سمت والی به قبرس بفرستد، او راضی شد ولی قبلاً پسر بزرگتر را مجبور کرد زن و خواهر خود را که کلئوپاتر نام داشت طلاق بدهد زیرا این زن را خیلی جاه طلب میدانست، پس از آن این ملکه با لاتیرا امور دولت بطالسه را اداره میکرد تا آنکه لاتیرا برخلاف میل مادرش به آن تیوخوس سیزیکی کمک کرد و این قضیه باعث شد که ملکه قشون را به پسر بزرگ شورانیده پسر کوچکتر را به تخت نشانید، لاتیرا که والی قبرس شده بود پس از چندی بنابر دسائس ملکه مجبور گردید از قبرس بیرون رود و پس از آن اعلان جنگ به مادرش داد، در ابتدا اسکندر میخواست از سلطنت استعفا کند ولی ملکه مانع شد بعد طولی نکشید که اسکندر مادرش را کشت و از جهت نارضامندی مردم فرار کرد که به قبرس برود ولی در راه درگذشت (89 ق، م)، مردم لاتیرا را از قبرس خواندند و به تخت نشانیدند، وی در 81 قبل از میلاد مرد، (ایران باستان ج 3 ص 2157 و 2158)
بطلمیوس هفتم سوتر دوم لاتیرا پسر بزرگتر بطلمیوس هفتم، چون بطلمیوس هفتم درگذشت زنش زمامدار گردید، او می بایست یکی از دو پسرش را همکار خود قرار دهد و چون ملکه پسر بزرگتر را دوست نمیداشت و او را در زمان سلطنت شوهرش به قبرس فرستاده بود پسر کوچکتر را که موسوم به بطلمیوس نهم اسکندر بود برای همکاری برگزید، مردم در این موقع دخالت کرده از ملکه خواستند که پسر بزرگتر را از قبرس برای معاونت در زمامداری بخواند و پسر کوچکتر را به سمت والی به قبرس بفرستد، او راضی شد ولی قبلاً پسر بزرگتر را مجبور کرد زن و خواهر خود را که کلئوپاتر نام داشت طلاق بدهد زیرا این زن را خیلی جاه طلب میدانست، پس از آن این ملکه با لاتیرا امور دولت بطالسه را اداره میکرد تا آنکه لاتیرا برخلاف میل مادرش به آن تیوخوس سیزیکی کمک کرد و این قضیه باعث شد که ملکه قشون را به پسر بزرگ شورانیده پسر کوچکتر را به تخت نشانید، لاتیرا که والی قبرس شده بود پس از چندی بنابر دسائس ملکه مجبور گردید از قبرس بیرون رود و پس از آن اعلان جنگ به مادرش داد، در ابتدا اسکندر میخواست از سلطنت استعفا کند ولی ملکه مانع شد بعد طولی نکشید که اسکندر مادرش را کشت و از جهت نارضامندی مردم فرار کرد که به قبرس برود ولی در راه درگذشت (89 ق، م)، مردم لاتیرا را از قبرس خواندند و به تخت نشانیدند، وی در 81 قبل از میلاد مرد، (ایران باستان ج 3 ص 2157 و 2158)
نام کوهی است، در قول یزید بن مفرغ: فدیر سوی فساتیدا فبصری فحلوان المخافه فالجبال، و اصل آن ساتیدما است و بضرورت میم را حذف کرده است، (منتهی الارب) (معجم البلدان یاقوت)
نام کوهی است، در قول یزید بن مفرغ: فدیرُ سُوَی فساتیدا فبصری فحلوان المخافه فالجبال، و اصل آن ساتیدما است و بضرورت میم را حذف کرده است، (منتهی الارب) (معجم البلدان یاقوت)
بلغت بربری باشه را گویند و آن مرغی است شکاری از جنس زرد چشم و آنرابه عربی ابوعماره خوانند. گوشت ویرا پخته و خشک کرده بسایند و سه روز با آب سرد خورند، سرفه را نافع است و سرگین او کلف را زایل کند. (برهان) (آنندراج)
بلغت بربری باشه را گویند و آن مرغی است شکاری از جنس زرد چشم و آنرابه عربی ابوعماره خوانند. گوشت ویرا پخته و خشک کرده بسایند و سه روز با آب سرد خورند، سرفه را نافع است و سرگین او کلف را زایل کند. (برهان) (آنندراج)
شهری از مقاطعات لیدیا در آسیای صغیر میباشد که فعلاً آن را آق حصار گویند و بر دشت وسیعی که بر یکی از فروع رود لیکوس است بطرف جنوب شرقی ازمیر در میانۀ ساردس و پرغاموس واقع میباشد و یکی از هفت کلیسا که در مکا 1:11 مذکور میباشد در آنجا بود، و لیدیۀ جدیدالایمان که پولس رسول او را تعمید داد از اهل همین شهر بود و فعلاً دارای هزار خانوار است لکن بجز قلعۀ حاکم نشین، خانه ای که لایق ذکر باشد ندارد و معبد سمیث نیز از قدیم الایام در اینجا بوده و در بیرون شهر واقع است و دور نیست که سمیث همان نبلیه باشد که در مکا2:20 - 22 مسطور است، (از قاموس کتاب مقدس ص 584)
شهری از مقاطعات لیدیا در آسیای صغیر میباشد که فعلاً آن را آق حصار گویند و بر دشت وسیعی که بر یکی از فروع رود لیکوس است بطرف جنوب شرقی ازمیر در میانۀ ساردس و پرغاموس واقع میباشد و یکی از هفت کلیسا که در مکا 1:11 مذکور میباشد در آنجا بود، و لیدیۀ جدیدالایمان که پولس رسول او را تعمید داد از اهل همین شهر بود و فعلاً دارای هزار خانوار است لکن بجز قلعۀ حاکم نشین، خانه ای که لایق ذکر باشد ندارد و معبد سمیث نیز از قدیم الایام در اینجا بوده و در بیرون شهر واقع است و دور نیست که سمیث همان نبلیه باشد که در مکا2:20 - 22 مسطور است، (از قاموس کتاب مقدس ص 584)
ارشک پسر داریوش دوم که بعدها پس از جلوس بتخت موسوم به اردشیر گردید، وی با استاتیرادختر ایدرنس (ویدرن) یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد و برادر استاتیرا موسوم به تری تخمس آمس ترپس دختر شاه را داشت. (ایران باستان صص 901 و 962). استاتیرا آنگاه که ملکه شد در تخت روان باز و بی پرده حرکت میکرد و به اشخاصی از زنان اتباع خود اجازه میداد که به او نزدیک شده درودش گویند و این رفتار او پارسیان را خوش آمد. (ایران باستان ص 995 و 996). پروشات مادر اردشیر دوم با استاتیرا خصومت میورزید. (ایران باستان ص 998 و 1037 و 1054). و مدتها قصد کشتن استاتیرا را داشت، بالاخره به دسائس و حیل نیت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت بنام ژی ژیس که مورد اعتماد تام ملکه و بر وی بسیار مسلط بود و همین زن بقول دی نن آلت اجرای خیال فاسد پروشات گردید. شرح قضیه موافق نوشته های دی نن و کتزیاس و پلوتارک (زندگانی اردشیر، فصل 21) با جزئی اختلافی چنین است: هر دو ملکه از چندی قبل آشتی کرده و ظاهراً نشان میدادند که منازعات و سوء ظن های دیرینه را فراموش کرده اند، زیرا بمنازل یکدیگر آمد و شد داشتند و با هم غذا صرف میکردند ولی چون باطناً باز از یکدیگر بیمناک بودند غذا را از یک ظرف و از همان خوراک میخوردند. بعد پلوتارک گوید: در پارس مرغی هست که فضاله ندارد و روده هایش پر از چربی است بنابراین تصور میکنند که غذای این مرغ از باد و شبنم است. این مرغ را رین تاسس نامند ولی کتزیاس این مرغ را رین داوس نامیده و چنین گوید: پروشات در سر میز یکی از این مرغها را برداشته با کاردی که یک طرف آنرا مسموم کرده بودند به دو نیم تقسیم کرد، نیمی را که مسموم نشده بود خودش برداشت و نیم مسموم را بملکۀ جوان داد. دن نن گوید که ملان تاس نامی مرغ را بریده قسمت مسموم را به استاتیرا داد. بهرحال از درد شدید و تشنج هائی که بعد برای ملکه حاصل شد او یقین کرد که مسموم گشته و بفاصله چند ساعت درگذشت. شاه هم نسبت به پروشات سؤظن حاصل کرد زیرا درجۀ کینه ورزی و شقاوت او را خوب میدانست و برای اینکه در این باب حقیقت مطلب را بداند، فرمود تمام خدمه و صاحب منصبان مادرش را توقیف و زجر کنند، ولی پروشات ژی ژیس را مدتها در منزل خود نگاهداشت و از تسلیم اوبشاه امتناع ورزید بالاخره این زن روزی اجازه گرفت بخانه اش برود و قراولان شاهی او را گرفته موافق قوانین پارسی که برای زهردهندگان مقرر است با زجر کشتند، یعنی سرش را روی سنگ پهنی گذارده با سنگی دیگر چندان کوبیدند، تا خرد شد و صورتش مسطح گردید. چنین است عقیدۀ دی نن، ولی کتزیاس گوید که ژی ژیس آلت اجرای قصدپروشتات نبود و فقط بر خلاف میل خود از قضیه اطلاع داشت. بهرحال شاه بمادرش چیزی نگفت و نسبت به او کاری نکرد، جز اینکه او را از خود دور داشت. (ایران باستان ص 1096 و 1097). ظن قوی میرود که مادر اردشیر سوم استاتیرا بوده است. (ایران باستان ص 1164 و 1466)
ارشک پسر داریوش دوم که بعدها پس از جلوس بتخت موسوم به اردشیر گردید، وی با استاتیرادختر ایدِرنِس (ویدرن) یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد و برادر استاتیرا موسوم به تری تخمس آمس ترپس دختر شاه را داشت. (ایران باستان صص 901 و 962). استاتیرا آنگاه که ملکه شد در تخت روان باز و بی پرده حرکت میکرد و به اشخاصی از زنان اتباع خود اجازه میداد که به او نزدیک شده درودش گویند و این رفتار او پارسیان را خوش آمد. (ایران باستان ص 995 و 996). پروشات مادر اردشیر دوم با استاتیرا خصومت میورزید. (ایران باستان ص 998 و 1037 و 1054). و مدتها قصد کشتن استاتیرا را داشت، بالاخره به دسائس و حیل نیت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت بنام ژی ژیس که مورد اعتماد تام ملکه و بر وی بسیار مسلط بود و همین زن بقول دی نن آلت اجرای خیال فاسد پروشات گردید. شرح قضیه موافق نوشته های دی نن و کتزیاس و پلوتارک (زندگانی اردشیر، فصل 21) با جزئی اختلافی چنین است: هر دو ملکه از چندی قبل آشتی کرده و ظاهراً نشان میدادند که منازعات و سوء ظن های دیرینه را فراموش کرده اند، زیرا بمنازل یکدیگر آمد و شد داشتند و با هم غذا صرف میکردند ولی چون باطناً باز از یکدیگر بیمناک بودند غذا را از یک ظرف و از همان خوراک میخوردند. بعد پلوتارک گوید: در پارس مرغی هست که فضاله ندارد و روده هایش پر از چربی است بنابراین تصور میکنند که غذای این مرغ از باد و شبنم است. این مرغ را رین تاسِس نامند ولی کتزیاس این مرغ را رین داوِس نامیده و چنین گوید: پروشات در سر میز یکی از این مرغها را برداشته با کاردی که یک طرف آنرا مسموم کرده بودند به دو نیم تقسیم کرد، نیمی را که مسموم نشده بود خودش برداشت و نیم مسموم را بملکۀ جوان داد. دن نُن گوید که مِلان تاس نامی مرغ را بریده قسمت مسموم را به استاتیرا داد. بهرحال از درد شدید و تشنج هائی که بعد برای ملکه حاصل شد او یقین کرد که مسموم گشته و بفاصله چند ساعت درگذشت. شاه هم نسبت به پروشات سؤظن حاصل کرد زیرا درجۀ کینه ورزی و شقاوت او را خوب میدانست و برای اینکه در این باب حقیقت مطلب را بداند، فرمود تمام خدمه و صاحب منصبان مادرش را توقیف و زجر کنند، ولی پروشات ژی ژیس را مدتها در منزل خود نگاهداشت و از تسلیم اوبشاه امتناع ورزید بالاخره این زن روزی اجازه گرفت بخانه اش برود و قراولان شاهی او را گرفته موافق قوانین پارسی که برای زهردهندگان مقرر است با زجر کشتند، یعنی سرش را روی سنگ پهنی گذارده با سنگی دیگر چندان کوبیدند، تا خرد شد و صورتش مسطح گردید. چنین است عقیدۀ دی نُن، ولی کتزیاس گوید که ژی ژیس آلت اجرای قصدپروشتات نبود و فقط بر خلاف میل خود از قضیه اطلاع داشت. بهرحال شاه بمادرش چیزی نگفت و نسبت به او کاری نکرد، جز اینکه او را از خود دور داشت. (ایران باستان ص 1096 و 1097). ظن قوی میرود که مادر اردشیر سوم استاتیرا بوده است. (ایران باستان ص 1164 و 1466)
دختر داریوش سوم. او با مادر خود همنام بود. کنت کورث گوید (کتاب 4 بند 5) : مقارن فتح صور بدست اسکندر (332 قبل از میلاد) نامه ای از داریوش سوم به اسکندر رسید که او را پادشاه خوانده به او تکلیف کرده بود دخترش استاتیرا را به وی بدهد و جهیز او ممالکی باشد که بین هلس پونت (داردانل) و رود هالیس (قزل ایرماق حالیه) واقع است و اسکندر بدین شرایط صلح کند. (ایران باستان ص 1344). و استاتیرا جزو حرم داریوش اسیر شد. (ایران باستان ص 1318، 1320، 1362). اسکندر پس از مراجعت از هند با استاتیرا ازدواج کرد. پلوتارک می نویسد (بند 100) : ’وقتی که اسکندر میمرد رکسانه (زن دیگر اسکندر) آبستن بود و از این جهت مورداحترام مقدونیها واقع شد، ولی چون او به استاتیرا (دختر داریوش) رشک میبرد، او را فریب داد به این معنی که نامۀ جعلی از طرف اسکندر به او نوشته احضارش کرد و همینکه او آمد امر کرد او و خواهر وی را کشته جسد آنها را در چاهی انداختند و بعد چاه را به امر او پر کردند. در این کار پردیکاس محرم و شریک جنایت اوگشت. این همان شخص است که پس از مرگ اسکندر از تمام سرداران او متنفذتر بود’. (ایران باستان ص 1934)
دختر داریوش سوم. او با مادر خود همنام بود. کنت کورث گوید (کتاب 4 بند 5) : مقارن فتح صور بدست اسکندر (332 قبل از میلاد) نامه ای از داریوش سوم به اسکندر رسید که او را پادشاه خوانده به او تکلیف کرده بود دخترش استاتیرا را به وی بدهد و جهیز او ممالکی باشد که بین هِلس پونت (داردانل) و رود هالیس (قزل ایرماق حالیه) واقع است و اسکندر بدین شرایط صلح کند. (ایران باستان ص 1344). و استاتیرا جزو حرم داریوش اسیر شد. (ایران باستان ص 1318، 1320، 1362). اسکندر پس از مراجعت از هند با استاتیرا ازدواج کرد. پلوتارک می نویسد (بند 100) : ’وقتی که اسکندر میمرد رُکسانه (زن دیگر اسکندر) آبستن بود و از این جهت مورداحترام مقدونیها واقع شد، ولی چون او به استاتیرا (دختر داریوش) رشک میبرد، او را فریب داد به این معنی که نامۀ جعلی از طرف اسکندر به او نوشته احضارش کرد و همینکه او آمد امر کرد او و خواهر وی را کشته جسد آنها را در چاهی انداختند و بعد چاه را به امر او پُر کردند. در این کار پردیکاس محرم و شریک جنایت اوگشت. این همان شخص است که پس از مرگ اسکندر از تمام سرداران او متنفذتر بود’. (ایران باستان ص 1934)