طریق، راه، راه آشکار، هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد، وقف، مباح و روا، برای مثال ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ - ۱۰۱۹)، رایگان
طریق، راه، راه آشکار، هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد، وقف، مباح و روا، برای مِثال ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ - ۱۰۱۹)، رایگان
آن است که انگشتان دست را راست کنند و بهم بچسبانند و تیغوار بر گردن مجرمان، گناهکاران و بی ادبان زنند و اینکه طپانچه را سیلی میگویند غلط است، (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از جهانگیری)، ضرب دستی که بر گردن زنند و آن چنان باشد که چهار انگشت دست راست کنند و نرمۀ دست را تیغوار بر گردن مجرمان زنند، (غیاث اللغات) (یادداشت بخط مؤلف) : گردن ز در هزار سیلی لفچت ز در هزار زپگر، منجیک، رویت ز در خنده و سبلت ز در تیز گردن ز در سیلی و پهلو ز در لت، لبیبی، گردن سطبر کردی از سیم و این و آن با سیلی مصادره گردن سطبر به، سوزنی، تا شد از سنگ و صقعه و سیلی گردن سبزخوارگان نیلی، سعدی، ، سیلی مطلق ضربت است خواه بر گردن واقع شود خواه بر روی و جز آن، (آنندراج) : ولف ’سیلی’ را در شاهنامه به معنی ضربت با کف دست باز گرفته، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، چک، کاج، کاچ، کشیده، لطمه: همه مهتران زو برآشوفتند به سیلی و مشتش همی کوفتند همه خورد سیلی و نگشاد لب از آن نیمۀ روز تا نیمه شب، فردوسی، خورد سیلی زند بسیار طنبور دهد تیز او بتازی همچو تندور، طیان، تمتعی که من از فضل در جهان بردم همان جفای پدر بود و سیلی استاد، ظهیرالدین فاریابی، بر سرش زد سیلی و گفت ای مهین خصیۀ مرد نمازی باشد این، مولوی، سفله چو جاه آمد و سیم و زرش سیلی خواهد بضرورت سرش، سعدی، چند سال از برای کارو هنر خورده سیلی ز اوستاد و پدر، اوحدی، - امثال: با سیلی روی (صورت) خود را سرخ داشتن، در باطن در نهایت فقیر بودن و تنها ظاهر غنی گونه داشتن، سیلی نقد به از حلوای نسیه: سیلی نقد از عطای نسیه به، نک قفا پیشت کشیدم نقد ده، مولوی، ، نام ورزشی است کشتی گیران را که پنجه را واکرده بر بازو، ران، سینه و زانو زنند، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)
آن است که انگشتان دست را راست کنند و بهم بچسبانند و تیغوار بر گردن مجرمان، گناهکاران و بی ادبان زنند و اینکه طپانچه را سیلی میگویند غلط است، (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از جهانگیری)، ضرب دستی که بر گردن زنند و آن چنان باشد که چهار انگشت دست راست کنند و نرمۀ دست را تیغوار بر گردن مجرمان زنند، (غیاث اللغات) (یادداشت بخط مؤلف) : گردن ز در هزار سیلی لفچت ز در هزار زپگر، منجیک، رویت ز در خنده و سبلت ز در تیز گردن ز در سیلی و پهلو ز در لت، لبیبی، گردن سطبر کردی از سیم و این و آن با سیلی مصادره گردن سطبر به، سوزنی، تا شد از سنگ و صقعه و سیلی گردن سبزخوارگان نیلی، سعدی، ، سیلی مطلق ضربت است خواه بر گردن واقع شود خواه بر روی و جز آن، (آنندراج) : ولف ’سیلی’ را در شاهنامه به معنی ضربت با کف دست باز گرفته، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، چک، کاج، کاچ، کشیده، لطمه: همه مهتران زو برآشوفتند به سیلی و مشتش همی کوفتند همه خورد سیلی و نگشاد لب از آن نیمۀ روز تا نیمه شب، فردوسی، خورد سیلی زند بسیار طنبور دهد تیز او بتازی همچو تندور، طیان، تمتعی که من از فضل در جهان بردم همان جفای پدر بود و سیلی استاد، ظهیرالدین فاریابی، بر سرش زد سیلی و گفت ای مهین خصیۀ مرد نمازی باشد این، مولوی، سفله چو جاه آمد و سیم و زرش سیلی خواهد بضرورت سرش، سعدی، چند سال از برای کارو هنر خورده سیلی ز اوستاد و پدر، اوحدی، - امثال: با سیلی روی (صورت) خود را سرخ داشتن، در باطن در نهایت فقیر بودن و تنها ظاهر غنی گونه داشتن، سیلی نقد به از حلوای نسیه: سیلی نقد از عطای نسیه به، نک قفا پیشت کشیدم نقد ده، مولوی، ، نام ورزشی است کشتی گیران را که پنجه را واکرده بر بازو، ران، سینه و زانو زنند، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)
هرلد والتر. مستشرق انگلیسی (متولد 1899). از 1936 میلادی استاد زبان سانسکریت در دانشگاه کمبریج است. در زبان ختنی تخصص دارد و در مدرسه تتبعات شرقی لندن زبانهای ایرانی تدریس میکند. از آثارش مسائل زردشتی (1943 میلادی) ، متون ختنی (اول) (1945 میلادی) ، متون بودائی ختنی (1941 میلادی) ، و مطالعات هندوسکائی، متن های ختنی دوم (1953 میلادی) و سوم (1956 میلادی) است. (از دائره المعارف فارسی)
هَرلد والتر. مستشرق انگلیسی (متولد 1899). از 1936 میلادی استاد زبان سانسکریت در دانشگاه کمبریج است. در زبان ختنی تخصص دارد و در مدرسه تتبعات شرقی لندن زبانهای ایرانی تدریس میکند. از آثارش مسائل زردشتی (1943 میلادی) ، متون ختنی (اول) (1945 میلادی) ، متون بودائی ختنی (1941 میلادی) ، و مطالعات هندوسکائی، متن های ختنی دوم (1953 میلادی) و سوم (1956 میلادی) است. (از دائره المعارف فارسی)
منسوب است به شهر بیل و گمانم که از قراء ری و یا آنکه محلی در ری باشد. از جمله عبدالله بن الحسن بن ایوب بیلی رازی زاهد متوفی 330 هجری قمری که محدث جلیل القدری بوده است بدین شهر نسبت دارد. (از انساب سمعانی). رجوع به بیل شود
منسوب است به شهر بیل و گمانم که از قراء ری و یا آنکه محلی در ری باشد. از جمله عبدالله بن الحسن بن ایوب بیلی رازی زاهد متوفی 330 هجری قمری که محدث جلیل القدری بوده است بدین شهر نسبت دارد. (از انساب سمعانی). رجوع به بیل شود
یکی از دعاه اسماعیلیه و او به بغداد بود و همال ابن نفیس ابوعبدالله و در امر ریاست رقیب یکدیگر بودند و پس از ابوعبدالله نیز چندین سال بزیست. (الفهرست ابن الندیم)
یکی از دعاه اسماعیلیه و او به بغداد بود و همال ابن نفیس ابوعبدالله و در امر ریاست رقیب یکدیگر بودند و پس از ابوعبدالله نیز چندین سال بزیست. (الفهرست ابن الندیم)
ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند، تپانچه با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن: کنایه از در عین تنگدستی آبروداری کردن، به ظاهر خود را بی نیاز جلوه دادن
ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند، تپانچه با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن: کنایه از در عین تنگدستی آبروداری کردن، به ظاهر خود را بی نیاز جلوه دادن