- سبوچه
- سبوی کوچک
معنی سبوچه - جستجوی لغت در جدول جو
- سبوچه
- سبوی کوچک، کوزۀ کوچک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوشه
فرو هشتگی موی، تپ کردن
سبوس آرد گندم و جو، خشکیی مانند سبوس که در سر آدمی پیدا شود حزازه، نوزاد حشره ای که از آرد گندم پیدا شود و از آرد گندم و جو و برنج تغذیه کند و آن سیاه رنگ و کوچک است و در لای آرد چندم و جو و برنج حرکت کند و از ذرات آرد شده تغذیه نماید شپشه، ریزه چوب که از دم اره جدا شود
پشت پائی، مخنث
سپوسه، سپوس، شورۀ سر انسان، خاک اره
هیز، مخنث، پشت پایی
پارچه ای چهار گوش که در زیر بغل جامه دوزند بغلک، پارچه مثلث متساوی الساقین که از تریز جامه ببرند تا خشتک را بر آن دوزند
((چَ یا چِ))
فرهنگ فارسی معین
پارچه ای چهار گوشه که در زیر بغل جامه دوزند، بغلک، پارچه مثلث متساوی الساقین که از سر تریز جامه ببرند تا خشتک را بر آن دوزند
سوژه، موضوع، مضمون