جدول جو
جدول جو

معنی سبلت - جستجوی لغت در جدول جو

سبلت
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان موی پشت لب سبیل بروت. توضیح در عربی سبله بر وزن ثمره آمده ولی در شعر فارسی بسکون دوم استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
سبلت
سبیل، گودی وسط لب بالا
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
فرهنگ فارسی عمید
سبلت
((سَ لَ))
موی پشت لب، سبیل
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
فرهنگ فارسی معین
سبلت
سریشم، ماده ای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی به دست می آید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره می شود و در نجاری برای چسباندن چوب و تخته به کار می رود
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبقت
تصویر سبقت
پیشی گرفتن، پیشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبوت
تصویر سبوت
جمع سبت، شنبه ها روزهای شنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبنت
تصویر سبنت
دم پاره ای از زمان
فرهنگ لغت هوشیار
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبلا
تصویر سبلا
بروتدار: زن، مژه دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبقت
تصویر سبقت
تبادر، مبادرت، پیشی
فرهنگ لغت هوشیار
خواب خواب سبک خواب آسوده، خوابزدگی دراز خوابی خواب آلود گی از بیماری ها، آغاز خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبلت
تصویر جبلت
خلقت، سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبقت
تصویر سبقت
پیشی، تقدم، پیش دستی، ۳.پیش روی
سبقت جستن: پیشی جستن
سبقت گرفتن: پیشی گرفتن، پیش افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبلت
تصویر جبلت
طبیعت، سرشت، اصل، فطرت، سیرت، قوه، نیرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبات
تصویر سبات
خواب یا اول خواب، خواب سبک، دهر، روزگار، مرد زیرک، در پزشکی بیماری خواب زدگی که تا آستانۀ از دست رفتن هشیاری می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبلت
تصویر جبلت
((ج بِ لَُ))
نهاد، سرشت، منش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبات
تصویر سبات
((سُ))
خواب، خواب سبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبقت
تصویر سبقت
((س قَ))
پیشی گرفتن، تقدم جستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلت
تصویر بلت
بریدن، بریده شدن سوگند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبت
تصویر سبت
استراحت، آسایش، فرو خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
جو دو سر، جوی بی پوست، جو ترش، برآوردن روده را، ستردن موی را، بریدن، ته کاسه را بالاآوردن، زدن، ریخ زدن و ریدن جو دو سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبت
تصویر سبت
گیاهی شبیه خطمی، نوعی خطمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبل
تصویر سبل
سبیل ها، راهها، جمع واژۀ سبیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبل
تصویر سبل
یکی از امراض چشم که چیزی مانند پرده بر روی چشم پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبل
تصویر سبل
((سُ بُ))
ج. سبیل، راه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبل
تصویر سبل
((سَ بَ))
بارانی که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد، بینی، دشنام، خوشه، سنبل، پرده چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمه است واقع شود و بدان در پیش نظر غباری پدید آید، موی و رگه ای سرخ که در چشم پدید آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبت
تصویر سبت
((سُ بَّ))
ننگ و عار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبت
تصویر سبت
((سَ))
شنبه، نخستین روز هفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبت
تصویر سبت
شنبه، روز شنبه
اصحاب السبت: اصحاب سبت، یهود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبلت کندن
تصویر سبلت کندن
عاجزی و فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبلت تافتن
تصویر سبلت تافتن
بروت تاب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبلت بر کندن
تصویر سبلت بر کندن
((~. بَ کَ دَ))
کندن سبلت و بروت کسی یا خود را، حسرت دادن، حسرت خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باد سبلت
تصویر باد سبلت
باد بروت بادبروت
فرهنگ لغت هوشیار
سوهان بروت کسی که صاحب سبلت زبر و درشت باشد توضیح در قدیم رسم بوده است که مردم مقدس به حکم سنت سبلت را مورچه پی میزدند طوری که شبیه به سوهان می شده است
فرهنگ لغت هوشیار