جدول جو
جدول جو

معنی سبلا - جستجوی لغت در جدول جو

سبلا
بروتدار: زن، مژه دراز
تصویری از سبلا
تصویر سبلا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبلان
تصویر سبلان
(پسرانه)
نام کوهی در آذربایجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
پیشتر، پیش از این
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسلا
تصویر بسلا
دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبلا
تصویر ذبلا
خشک لب زن
فرهنگ لغت هوشیار
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان موی پشت لب سبیل بروت. توضیح در عربی سبله بر وزن ثمره آمده ولی در شعر فارسی بسکون دوم استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعلا
تصویر سعلا
بغامه (غول) یغامه مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
سبیل، گودی وسط لب بالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبال
تصویر سبال
سبلت ها، سبیل ها، جمع واژۀ سبلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبلا
تصویر عبلا
سنگ سپید، پشته درشت، درخت سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
پیش از این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبلا
تصویر کبلا
کرب یی: کب حسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبلا
تصویر نبلا
جمع نبیل، جمع نبل، هوشیاران فرخادان، جمع نبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
((سَ لَ))
موی پشت لب، سبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبال
تصویر سبال
((س))
جمع سبلت، موی پشت لب مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبلا
تصویر کبلا
((کَ))
کربلایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
سریشم، ماده ای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی به دست می آید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره می شود و در نجاری برای چسباندن چوب و تخته به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
Formerly, Previously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ранее , ранее
دیکشنری فارسی به روسی
раніше , раніше
دیکشنری فارسی به اوکراینی
पूर्व में , पहले
دیکشنری فارسی به هندی
سابقًا , سابقًا
دیکشنری فارسی به عربی
이전에 , 이전에
دیکشنری فارسی به کره ای
בעבר , קודם לכן
دیکشنری فارسی به عبری