جدول جو
جدول جو

معنی سبطین - جستجوی لغت در جدول جو

سبطین
(سِ طَ)
مراد امام حسن و امام حسین رضوان الله علیهما است. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سبطین
نوگان برنامی که حسین علیه السلام و حسن علیه السلام نهاده اند
تصویری از سبطین
تصویر سبطین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبعین
تصویر سبعین
هفتاد، برای مثال ظهر و بطن است و بطن بطن یقین / همچنین تا به سبع یا سبعین (جامی۱ - ۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبطی
تصویر سبطی
امت موسی، یهودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطین
تصویر بطین
بزرگ شکم، ویژگی مردی که شکمش بزرگ باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُسْ سِ طَ)
لقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام
لغت نامه دهخدا
(سِ)
منسوب به سبط. رجوع به سبط شود، یهودی. مقابل قبطی. یکی از اسباط بنی اسرائیل:
گر بمصر اندر بدی او نامدی
وهم از سبطی کجا زایل شدی.
مولوی.
گر نبودی نیل را آن نور دید
از چه قبطی را ز سبطی میگزید.
مولوی.
می شنیدم که درآمد قبطئی
از عطش اندر وثاق سبطئی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کلان شکم. (منتهی الارب). کلان شکم، یقال: رجل بطین. (ناظم الاطباء). شکم آور. (مهذب الاسماء). شخص بزرگ شکم. (فرهنگ نظام). بزرگ شکم. (آنندراج) (غیاث) ، گرانی ابر از باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رخت جهاز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جهاز. (اقرب الموارد) ، متاع. (اقرب الموارد) ، متاع افتادۀ روز غارت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، القی علیه بعاعه، ای نفسه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، القی السحاب بعاعه، همه باران خود را ریخت آن ابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ طَ)
تصغیر بطن. (غیاث). مصغر بطن. (ناظم الاطباء). معنی بطین شکمک بود. (التفهیم). شکم کوچک.
لغت نامه دهخدا
(سِ)
منظور امام حسن و امام حسین علیهما السلام است
لغت نامه دهخدا
(سِ)
تثنیۀ سبط در حال رفع. رجوع به سبط شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
قریه ای است در باب حلب. (معجم البلدان). دهی است بحلب که سیف الدوله به متنبی عطا کرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
هفتاد. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ)
مثنای سبع است. (از منتهی الارب) :
و کیف اخاف الناس و اﷲ قابض
علی الناس و السبعین فی راحه اﷲ.
فرزدق (از منتهی الارب).
، هفت آسمان. هفت زمین. (از منتهی الارب). رجوع به سبع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جامه را آستر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). لباس را آسترکردن. (فرهنگ نظام) : تبطین ثوب، آستر کردن جامه را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابطان الثوب. (منتهی الارب) ، زدن بر شکم کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). زدن بر شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تبطین لحیه، ستردن موی زیر زنخ و حنک. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب). گرفتن موی ریش را از تحت ذقن و حنک. (ناظم الاطباء). و منه حدیث النخعی: انه کان تبطن اللحیه، ای یأخذ الشعر من تحت الذقن. (منتهی الارب) ، تنگ برکشیدن ستور را. (آنندراج) : تبطین بعیر، تنگ برکشیدن ستور را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابطان البعیر. (منتهی الارب) ، تبطین فلان، قرار دادن او را از خواص خود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درونی و خاصه کردن کسی را. (آنندراج). محرم گردانیدن کسی را. (فرهنگ نظام) ، شمشیر زیر کش گرفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطین
تصویر بطین
مرد شکم بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطین
تصویر تبطین
بر کشیدن برتری دادن، آستر کردن آستر کردن جامه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعین
تصویر سبعین
هفتاد هفتاد سبعون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطین
تصویر بطین
((بِ))
آن که شکمش بزرگ باشد، بزرگ شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبعین
تصویر سبعین
((سَ))
عدد هفتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبطین
تصویر تبطین
((تَ))
آستر کردن جامه را
فرهنگ فارسی معین
یهودی، قبطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد