- سبزی
- سبز بودن خضرت، طراوت شادابی (گیاهان و غیره)، گیاهی که خام یا پخته آن را خورند مانند نعناع ترخون ریحان و جز آنها جمع سبزیها سبزیجات (غلط)، صراحی شراب
معنی سبزی - جستجوی لغت در جدول جو
- سبزی
- گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان، سبزی خوردن، سبزی خوردنی، گیاه و سبزه،
برای مثال برین گونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان ، حالت و چگونگی هر چیز سبز، سبز بودن، رنگ سبز داشتن(فردوسی - ۷/۱۷) ، به سبزی کجا تازه گردد دلم / که سبزی بخواهد دمید از گلم(سعدی۱ - ۱۸۴)
- سبزی
- صراحی
- سبزی ((سَ))
- سبز بودن، طراوات، شادابی، گیاهی که خام یا پخته آن را می خورند، مانند، نعناع، ترخون، ریحان و جزو آن ها، خوردن هر یک از سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود
سبزی پاک کن: کنایه از متملق، چاپلوس
- سبزی
- Vegetable
- سبزی
- овощной
- سبزی
- pflanzlich
- سبزی
- овочевий
- سبزی
- warzywny
- سبزی
- vegetal
- سبزی
- vegetale
- سبزی
- vegetal
- سبزی
- végétal
- سبزی
- groente
- سبزی
- शाकाहारी
- سبزی
- sayuran
- سبزی
- خضراويٌ
- سبزی
- mboga
- سبزی
- শাকসবজি
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سبزی ها
سالاد
منسوب به سبز سبز رنگ سبز گون، ماده سبز رنگی که در حفره های خاصی در داخل سیتوپلاسم سلولهای گیاهان موجود است و موجب سبزی اندام های سبز گیاهان میشود دانه های سبزینه موادی هستند 5 تایی یعنی از 5 عنصر ترکیب شده اند و فرمول آنها شباهت زیادی به فرمول هموگلوبین خون دارد با این تفاوت که به جای آهن در ترکیب دانه های سبزینه منیزیم وجود دارد که در این صورت به آن کلرفیل) آ (گویند و اگر از تعداد ئیدروژنها یک مولکول کاسته و در عوض یک اتم اکسیژن جای آن قرار گیرد کلرفیل) بی (بدست اید: خضره الورق کلروفیل
جمع (غلط) سبزی انواع سبزی خوردنی که به عنوان چاشنی با خوراک خورند
عمل و شغل سبزی فروش، دکان سبزی فروش
پلویی که داخل آن انواع سبزی کنند
آنکه سبزی (خوردن) را تمیز و پاک کند، متملق چاپلوس
شغل و عمل سبزی کار، کاشتن سبزی های خوردنی، جای کاشتن سبزی های خوردنی