جدول جو
جدول جو

معنی سبزتلخ - جستجوی لغت در جدول جو

سبزتلخ
(سَ تَ)
کنایه از معشوق سبز رنگ ملیح. (آنندراج) :
می کند در خاک و خون نظارگی را دیدنش
سبزتلخ من عجب شمشیر زهر آلوده است.
صائب تبریزی (از آنندراج).
چنین سبزتلخی ندیده ست کس
که با نکهتش عشق ورزد نفس.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزشاخ
تصویر سبزشاخ
شاخۀ سبز، شاخۀ تروتازۀ درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب تلخ
تصویر آب تلخ
شراب، عرق
فرهنگ فارسی عمید
(سَ تَهْ)
معشوق سبزفام و آنچه بظاهر سبز و در باطن سرخ باشد چون حنا و بان. (آنندراج) :
چون نباشد سبزته گلگون رخ سبزان هند
کم ز ابر دیده خون در پایشان مالیده ام.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ تُ)
دانه ای است از دانه های تره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب تلخ
تصویر آب تلخ
شراب، عرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب تلخ
تصویر آب تلخ
((بِ تَ))
شراب، عرق
فرهنگ فارسی معین