جدول جو
جدول جو

معنی سبزآباد - جستجوی لغت در جدول جو

سبزآباد
(سَ)
دهی است از دهستان یک مهۀ بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع در 40 هزارگزی جنوب خاوری مسجد سلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ مسجد سلیمان به هفت گل. هوای آن گرم و دارای 700 تن سکنه است. آب آنجا از گلگیر تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفه هفت لنگ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزقبا
تصویر سبزقبا
سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ
پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسانه، سبزک، کاسکینه، سبزگرا، کلاغ سبز، سبزه قبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزباغ
تصویر سبزباغ
تن و بدن انسان، آسمان، برای مثال بدان راست ناید کزاین سبزباغ / گلی چند را سر درآری به داغ (نظامی۶ - ۱۱۰۱)
بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، دارالقرار، گشتا، خلد، سرای جاوید، ارم، خلدستان، دار قرار، دارالسّرور، مینو، رضوان، دارالخلد، نعیم، فردوس، باغ بهشت، علّیین، فردوس اعلا، دارالنّعیم، جنّت، باغ خلد، قدس، دارالسّلام، باغ ارم، اعلا علّیین
فرهنگ فارسی عمید
قصبه ای جزء دهستان زهرا بخش بوئین شهرستان قزوین، دارای 2070 تن سکنه است. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه حاجی عرب تأمین میشود. محصول آن غلات، انگور، خربزه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تن صحیح. (آنندراج). کنایه از تن و بدن آدمی، کنایه از آسمان. (برهان) ، بهشت. (برهان) (رشیدی) :
بدین راست ناید کزین سبز باغ
گلی چند را سر در آری بداغ.
نظامی.
، قوه جوانی. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام نوعی از انگور است. (برهان) (آنندراج). بجای بای ابجد میم بنظر آمده است که سبزمال باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ)
مرغی است که آن را سبزک خوانند و آن سبز میباشد بسرخی مایل و تاجی هم دارد. (برهان) (آنندراج). به لغت اصفهانی اسم شقراق است. (تحفۀ حکیم مؤمن). شقرّاق. مرغی است کوچک با خجک های سرخ و سبز و سیاه و سپید. (منتهی الارب). رجوع به سبزگرا و سبزک و سبزه قبا شود، کنایه از بنگ و آن کیفی باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در سی هزارگزی شمال باختری بیرجند، جلگه، گرمسیری، آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان فروغن است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و676 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ قُ)
همان ابزقباد است که نام طسوجی است میان بصره و واسط. رجوع به ابزقباد در همین لغت نامه و معجم البلدان و مرآت البلدان ج 1 ص 199 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان جعفرآباد بخش مرکزی شهرستان ساوه، واقع در جنوب باختری ساوه، با 120 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. عده ای از شاهسونهای بغدادی در این ده ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازبخش شمیران شهرستان تهران 120 نفر سکنه دارد، راه ماشین رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 220)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
قریه ای است فرسنگی کمتر جنوب شیراز. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ)
دهی از دهستان کهنه فرود بخش حومه شهرستان قوچان در 17 هزارگزی جنوب قوچان سر راه شوسۀ عمومی مشهد به قوچان. جلگه، معتدل. سکنۀ آن 586 تن شیعه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان دیزمار غربی بخش ورزقان شهرستان اهر، در 46هزارگزی شمال غربی ورزق و سی و پنج هزار و پانصدهزارگزی راه تبریز به اهر و در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 511 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است و دارای یک استخر طبیعی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان شراء پائین بخش وفس شهرستان اراک، در 30 هزارگزی جنوب باختری کمیجان کنار جادۀ ملایر به خنداب با 968 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه اتومبیل رو است، روی رودخانه توه چای آثارپل آجری که از بناهای شاه خدابنده میباشد وجود دارد، زیارتگاهی در جنوب آبادی موسوم به امام زاده ابوالحسن و امید خاتون که میگویند پسر و دختر امام چهارم میباشند وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران با 1514 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان. در 19هزارگزی جنوب باختری میرجاوه. کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. با 45 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان. محلی کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 870 تن. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آنجا غلات و انگور و گردواست. شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است وراه آن مالرو است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان فراهان علیا بخش فرمهین شهرستان اراک، کوهستانی و سردسیری است و سکنۀ آن 837 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، ارزن، بن شن، پنبه، کنجد، کرچک می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) ، بلندی کوه. ستیغ کوه. قلۀ کوه:
ببودند یک هفته بر برزکوه
سرهفته گشتند یکسر ستوه.
فردوسی.
که اکنون شما را بدین برزکوه
بباید بدن ناپدید از گروه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 105 هزارگزی شمال باختر اردل واقع و دارای 25 تن سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان سیاه رود و محمودآباد در 323/5هزارگزی تهران
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گل تپۀ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 240 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شهری است و ظاهراً مخفف سابور است که به آباد اضافه شده است. (معجم البلدان یاقوت). در مراصد الاطلاع چ تهران. ’سابرباد’ آمده است
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ)
دهی است جزء بخش طالقان شهرستان تهران. دارای 648 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی. محصول آنجا غلات، یونجه، لوبیا، عدس، سیب زمینی، خیار و میوه. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، درکنار راه مالرو دستگرد به پرچل، کوهستانی و سردسیر، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، چغندرو پنبه است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی پارچه بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان. واقع در 18هزارگزی جنوب باختری شیروان و 5هزارگزی جنوب مالرو عمومی شیروان - سبزوار. ناحیه ای است کوهستانی آب و هوای آن معتدل است و 623 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصولات آن غلات و انگور است. اهالی به کشاورزی، مالداری و قالیچه بافی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
ده کوچکی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در سی هزارگزی جنوب باختری کهنوج و پانزده هزارگزی راه فرعی کهنوج به میناب. دارای 40 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی جزء دهستان کیونی بخش سجید شهرستان هروآباد، دارای 341 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات، پنبه، کرچک است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود. دارای 550 تن سکنه و آب آن از دورشته قنات است. محصول آن غلات، ارزن، پنبه، انواع میوه جات و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ / بِ)
طحلب. (تفلیسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبزقبا
تصویر سبزقبا
سبزگرا کرکرا از پرند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبز باغ
تصویر سبز باغ
تن انسان بدن آدمی، آسمان، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزقبا
تصویر سبزقبا
((~. قَ))
پرنده ایست حلال گوشت، کوچک تر از کلاغ با پرهای سبز و سرخ، کلاغ سبز هم گویند
فرهنگ فارسی معین
از توابع نرم آب دوسر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی