جدول جو
جدول جو

معنی سبز - جستجوی لغت در جدول جو

سبز
هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد، رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد به دست آید
سبز شدن: به رنگ سبز درآمدن، رنگ سبز به خود گرفتن، برای مثال آبی که ماند در ته جو سبز می شود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب) کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت، برای مثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)
سبز کردن: رنگ سبز به چیزی زدن، به رنگ سبز درآوردن، کنایه از رویانیدن، کاشتن و رویانیدن گیاه، برای مثال یک زمان چون خاک سبزت می کند / یک زمان پر باد و گبزت می کند (مولوی - ۵۴۵)
تصویری از سبز
تصویر سبز
فرهنگ فارسی عمید
سبز
(سَ)
نام شهری است در توران در نواحی سمرقند. (غیاث). قریه ای است 52 کیلومتر در جنوب شرق شین دند مربوطبولایت هرات که بخط 62 درجه و 9 دقیقه و 46 ثانیۀ طول البلد شرقی و 33 درجه و 6 دقیقه و 47 ثانیۀ عرض البلد شمالی واقع است. (فرهنگ جغرافیایی افغانستان ص 393). رجوع به حبیب السیر ج 3 چ تهران ص 602 شود
لغت نامه دهخدا
سبز
هر چیز که رنگ آن مانند علف و برگهای درخت در فصل بهار باشد، توضیح سبز یکی از رنگهای فرعی است ولی در عکاسی اصلی است و آن رنگی است که از ترکیب دو رنگ اصلی زرد و آبی بدست آید. یا سبز سیر. اگر زرد و آبی بسیار سیر را با هم مخلوط کنند سبز سیر به دست آید. یا سبز علفی. اگر زرد و آبی را طوری مخلوط کنند که زرد آن بیشتر باشد علفی میشود، شاداب تر و تازه (درخت و جز آن) مقابل خشک، شمشیر، خنجر، سبز چهره، معشوق. یا خط سبز. موی اندک که بر پشت لب و روی نوجوانان روییده شود
فرهنگ لغت هوشیار
سبز
((سَ))
رنگی که از ترکیب آبی و زرد به دست می آید، تر و تازه، شاداب
تصویری از سبز
تصویر سبز
فرهنگ فارسی معین
سبز
اخضر، خضرا
متضاد: احمر، تازه، تر، خرم، شاداب
متضاد: پژمرده، خشکیده، شاد، خرم، شمشیر، خنجر، بنگ، سبزه، سبزه چهره، گندم گون، اسمر، معشوق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سبز
أخضرٌ
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به عربی
سبز
Green
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سبز
vert
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سبز
verde
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سبز
سبز
دیکشنری اردو به فارسی
سبز
зеленый
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به روسی
سبز
grün
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به آلمانی
سبز
зелений
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سبز
zielony
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به لهستانی
سبز
绿色的
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به چینی
سبز
সবুজ
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به بنگالی
سبز
سبز
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به اردو
سبز
verde
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سبز
เขียว
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به تایلندی
سبز
kijani
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سبز
yeşil
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سبز
緑の
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سبز
verde
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سبز
녹색의
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به کره ای
سبز
hijau
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سبز
हरा
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به هندی
سبز
groen
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به هلندی
سبز
ירוק
تصویری از سبز
تصویر سبز
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزک
تصویر سبزک
(دخترانه)
معشوق، شیشه شراب، مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
(دخترانه)
سبزه وار، چمن زار، گندمگون، گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبزک
تصویر سبزک
سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ، برای مثال گفتا نشانه هست ولیکن تو خیره ای / کآن کس که بنگ خورد، دهد مغز او دوار ی ز اندیشه و خیال فروروب سینه را / سبزک بنه ز دست و نظر کن به سبزه زار (مولوی۲ - ۱۲۲۱)
سبزقبا، پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، سبزگرا، کلاغ سبز، کاسانه، سبزه قبا، کاسکینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد، گیاه نورسته، گیاه تازه روییده، برای مثال این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام - ۶۷) چمن، برای مثال رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ - ۴۶۴)
نوعی کشمش سبز رنگ، کشمش سبز، کسی که چهره اش اندکی تیره و به رنگ گندم باشد، گندمگون،
گیاه سبز زینتی که پیش از عید نوروز برای سفرۀ هفت سین در ظرف کوچکی می رویانند
سبزۀ بهار: گیاهان و سبزی های فصل بهار، زمین سبز و خرم در فصل بهار، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، سبزبهار، برای مثال بر سبزۀ بهار نشینی و مطربت / بر سبزۀ بهار زند «سبزۀ بهار» (منوچهری - ۴۰)
سبزه در سبزه: سبزه زارهای پیوسته به هم، سبزه زار وسیع و پرگیاه، برای مثال دید نزهتگهی گران پایه / سبزه در سبزه، سایه درسایه (نظامی۴ - ۵۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
سبز کوچک، سبزه، گیاه با طراوت و سر سبز، سبزی خوردنی، صراحی شراب، سبز قبا سبز گرا عکه کلاغ سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
گیاه خودروی نورسته
فرهنگ لغت هوشیار
سبز بودن خضرت، طراوت شادابی (گیاهان و غیره)، گیاهی که خام یا پخته آن را خورند مانند نعناع ترخون ریحان و جز آنها جمع سبزیها سبزیجات (غلط)، صراحی شراب
فرهنگ لغت هوشیار