تاریکی است که حق عز اسمه عالم و عالمیان را در آن آفرید. سپس رشحه ای از نور خود بر عالمیان پاشید پس هر که را از آن نور بهره ای رسید، هدایت یافت و هر کس از آن بی بهره ماند گمراه و سرگردان ماند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات شود
تاریکی است که حق عز اسمه عالم و عالمیان را در آن آفرید. سپس رشحه ای از نور خود بر عالمیان پاشید پس هر که را از آن نور بهره ای رسید، هدایت یافت و هر کس از آن بی بهره ماند گمراه و سرگردان ماند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات شود
دعا. گویند: قضیت سبحتی. (اقرب الموارد). دعا و ذکر. (منتهی الارب) ، نماز تطوع یعنی نافله، زیرا نمازگزار در آن تسبیح گو است. (از اقرب الموارد). نماز نفل، یقال: قضیت سبحتی، ای تطوعی. (منتهی الارب) ، مهرۀ تسبیح. (منتهی الارب) (دهار). ج، سبح. رشته ای از گلوله های خرد از گل پخته و ناپخته یا سنگ رنگین و یا بلور و یا یسر یا یشب و جز آن که با آن شمار اذکار و اوراد نگاه دارند. در تداول فارسی بدان تسبیح نیز گویند: ور بدست جاهل بی باک باشد یک زمان دفتر بیهودگی و سبحۀ علبا شود. ناصرخسرو. دیده ام عشاق ریزان اشک دارند از طرب آن همه چون سبحه در یک ریسمان آورده ام. خاقانی. حریف صبوحم نه سبّوح خوانم که از سبحۀ پارسا میگریزم. خاقانی. عاشق برغم سبحه ّ زاهد کند صبوح بس جرعه هم بزاهد قرا برافکند. خاقانی. کوره پیغمبر و اصحاب او کو نماز و سبحه و آداب او. مولوی
دعا. گویند: قضیت سبحتی. (اقرب الموارد). دعا و ذکر. (منتهی الارب) ، نماز تطوع یعنی نافله، زیرا نمازگزار در آن تسبیح گو است. (از اقرب الموارد). نماز نفل، یقال: قضیت سبحتی، ای تطوعی. (منتهی الارب) ، مهرۀ تسبیح. (منتهی الارب) (دهار). ج، سبح. رشته ای از گلوله های خرد از گل پخته و ناپخته یا سنگ رنگین و یا بلور و یا یسر یا یشب و جز آن که با آن شمار اذکار و اوراد نگاه دارند. در تداول فارسی بدان تسبیح نیز گویند: ور بدست جاهل بی باک باشد یک زمان دفتر بیهودگی و سبحۀ علبا شود. ناصرخسرو. دیده ام عشاق ریزان اشک دارند از طرب آن همه چون سبحه در یک ریسمان آورده ام. خاقانی. حریف صبوحم نه سَبّوح خوانم که از سبحۀ پارسا میگریزم. خاقانی. عاشق برغم سبحه ّ زاهد کند صبوح بس جرعه هم بزاهد قرا برافکند. خاقانی. کوره پیغمبر و اصحاب او کو نماز و سبحه و آداب او. مولوی
بروت، یا موی بر بروت است، یا کرانۀ بروت یا فراهم آمدنگاه هر دو بروت، یا موی که بر زنخ است تا سر ریش، یا بخصوص سر ریش که بر سینه فتد. ج، سبال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بروت. (دهار) ، موی گرداگرد منخر شتر، یا آنکه در پائین منخر است. (منتهی الارب) ، مغاکچۀ وسط لب بالائین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خوشه. (منتهی الارب). خوشه از گندم و مانند آن. (اقرب الموارد) ، جرّ سبلته ، متکبرانه و جامه کشان رفت. (منتهی الارب). جر سبلته، ای ثیابه. (اقرب الموارد) ، نشر سبلته، یعنی تهدیدکنان درآمد. (منتهی الارب) ، حسن السبله، شتر تنک پوست. (منتهی الارب). بعیر حسن السبله، یریدون رقه. (اقرب الموارد). لبت فی سبله الناقه، نیزه زد در گو سینۀ ناقه. (منتهی الارب)
بروت، یا موی بر بروت است، یا کرانۀ بروت یا فراهم آمدنگاه هر دو بروت، یا موی که بر زنخ است تا سر ریش، یا بخصوص سر ریش که بر سینه فتد. ج، سبال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بروت. (دهار) ، موی گرداگرد منخر شتر، یا آنکه در پائین منخر است. (منتهی الارب) ، مغاکچۀ وسط لب بالائین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خوشه. (منتهی الارب). خوشه از گندم و مانند آن. (اقرب الموارد) ، جَرَّ سَبَلَتَه ُ، متکبرانه و جامه کشان رفت. (منتهی الارب). جر سبلته، ای ثیابه. (اقرب الموارد) ، نشر سبلته، یعنی تهدیدکنان درآمد. (منتهی الارب) ، حسن السبله، شتر تنک پوست. (منتهی الارب). بعیر حسن السبله، یریدون رقه. (اقرب الموارد). لَبَت َ فی سبله الناقه، نیزه زد در گوِ سینۀ ناقه. (منتهی الارب)
جامه پوستی پوستین نیایش، نماز شبگاه نماز نبایا، پاره ای از پنبه، شماره افزار (تسبیح) دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
جامه پوستی پوستین نیایش، نماز شبگاه نماز نبایا، پاره ای از پنبه، شماره افزار (تسبیح) دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح