جدول جو
جدول جو

معنی سبحات - جستجوی لغت در جدول جو

سبحات
سبحه، انوار پروردگار و جلالت او
تصویری از سبحات
تصویر سبحات
فرهنگ فارسی عمید
سبحات
(سُ بُ)
جایهای سجود. (منتهی الارب). مواضع سجود. (از منتهی الارب).
- سبحات وجه اﷲ، انوار اوست و جلالت وی تعالی شأنه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) : لو کشفت عن وجهه لاحرقت سبحات وجهه ما ادرک بصره. (حکمت اشراق ص 163).
پروانه کیست تا متعلق شود بشمع
هم تا بسوزدش سبحات جمال دوست.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا
سبحات
فروغ و شکوه خداوند جمع سبحه، انوار الهی جلال و عظمت خدای تعالی
تصویری از سبحات
تصویر سبحات
فرهنگ لغت هوشیار
سبحات
((سُ بُ))
جمع سبحه، انوار الهی، جلال و عظمت خدای تعالی، سبحان، پاکیزه کردن، به پاکی یاد کردن خداوند، الله، خداوند پاک و منزه از عیب و نقص است. کلمه ای است از برای شگفتی و تعجب
تصویری از سبحات
تصویر سبحات
فرهنگ فارسی معین
سبحات
سبحه ها، انوار الهی، جلال ربوبی، عظمت الهی، انوار جلالت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبحان
تصویر سبحان
(پسرانه)
پاک و منزه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبحات وجه الله
تصویر سبحات وجه الله
جلال و عظمت باری تعالی، انوار الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبات
تصویر سبات
خواب یا اول خواب، خواب سبک، دهر، روزگار، مرد زیرک، در پزشکی بیماری خواب زدگی که تا آستانۀ از دست رفتن هشیاری می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبحان
تصویر سبحان
به پاکی یاد کردن خداوند را، سبحان الله گفتن، از نام های خداوند، برای مثال توان در بلاغت به سحبان رسید / نه در کنه بی چون سبحان رسید (سعدی۱ - ۳۵)، دور و پاکیزه ساختن، تنزیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
سابح، کشتی ها، ستارگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سباحت
تصویر سباحت
شنا کردن در آب، شناوری، شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناب، شناو، آشناب، اشناه، اشنه، شناه، آشناه، شنار، آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(کُ دُوو)
شناوری. (غیاث). شناه. شناو کردن:
زیرکی آمد سباحت در بحار
کم رهد غرقست او پایان کار.
(مثنوی).
هر که را قدرت سباحت دست دهد رنج امروز از بهر راحت همه عمر تحمل باید کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). چنانکه می اندیشیدند آن دریا بر اندازۀ سباحت ایشان نبود. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به سباحه شود.
- اهل سباحت، دانا و کارآزموده در شناوری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مرد درویش. (منتهی الارب). گدا و تهیدست و مفلس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
میان سراها، جمع واژۀ ساحه، ساحت، رجوع به ساحت و ساحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَبْ بِ)
جمع واژۀ مسبحه. رجوع به مسبحه شود
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
نام اسب ربیعه بن جشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاک کردن خدا را از بدی. (غیاث). سبحان اﷲ گفتن. (از اقرب الموارد). رجوع به سبحان اﷲ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بطنی از قبیلۀ جنب. (از صبح الاعشی ج 1 ص 326)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابحه. رجوع به سابحه شود، کشتیها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ارواح مؤمنان. (اقرب الموارد). ارواح مؤمنان که به آسانی بیرون کرده شوند. (منتهی الارب) (آنندراج). ارواح المؤمنین تخرج بسهولت. (تاج العروس) ، ستارگان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرشتگان که میان زمین و آسمان تسبیح کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ بُ)
کوهی است از کوههای آجاء و مواسل از نصر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبحات وجه الله
تصویر سبحات وجه الله
فروغ و شکوه خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
خواب خواب سبک خواب آسوده، خوابزدگی دراز خوابی خواب آلود گی از بیماری ها، آغاز خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
جمع سابح، جمع سابحه، کشتی ها ستارگان فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبرات
تصویر سبرات
جمع سبره، بامدادان خنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباحت
تصویر سباحت
شنا کردن، شناوری شناگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحاء
تصویر سبحاء
جمع سبوح، شناوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحان
تصویر سبحان
پاک و منزه، مقدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباحت
تصویر سباحت
((حَ))
شنا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
((بِ))
فرشتگانی که میان زمین و آسمان تسبیح کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبات
تصویر سبات
((سُ))
خواب، خواب سبک
فرهنگ فارسی معین
تنزیه، تنزیه کردن، سبحان اله گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، پاک بودن، پاکیزه کردن، پاک، منزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب بازی، شنا، شناگری، شناوری، شنا کردن، شناور شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد