جدول جو
جدول جو

معنی سبتی - جستجوی لغت در جدول جو

سبتی
(سَ تی ی)
منسوب است به سبته که شهری است از بلاد عدوه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
سبتی
(سَ)
منسوب به سبت، روز اول هفته. انتساب بسبت است که روز اول هفته باشد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
سبتی
(سَ)
علی بن یقظان. طبیب و شاعر و ادیب معروف که اصل او از سبته است ولی بعضی او را بمصر نسبت دهند. او به سال 544 هجری قمری بمصر و از آنجا به یمن رفت سپس به عراق رفت. او راست قصیده ای در مدح جمال الدین ابی جعفر محمد بن علی بن ابی منصور اصفهانی بموصل با این مطلع:
اء اخواننا ماحلت عن کرم العهد
فیالیت شعری هل تغیّرتم بعدی.
(تاریخ الحکماء قفطی صص 239- 240)
یوسف بن یحیی بن اسحاق سبتی مغربی. طبیبی از اهل فأس. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 392 و رجوع به یوسف بن یحیی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساتی
تصویر ساتی
(دخترانه)
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
فرهنگ نامهای ایرانی
(سِ تی یَ)
نعال سبتیه، کفشهای از پوست گاو ساخته شده. (ناظم الاطباء). نعال از سبت ساخته. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به سبت شود: هو یحذی النعال السبیه، یعنی کفشهایی که مویهای پوست آن بد باغی تراشیده و در نتیجه نرم شده باشد. (اقرب الموارد). رجوع به سبته شود
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ)
شاه محمدصالح تهانیسری، متخلص به نسبتی. از پارسی گویان هند است و به روایت مؤلف تذکرۀ نتایج الافکار در قصبۀ تهانیسر از ولایت پنجاب اقامت و تکیه ای داشته و دعوت شاهزاده داراشکوه را به ترک عزلت وقبول ملازمت نپذیرفته، دیوانی قریب پانزده هزار بیت داشته و به سال 1100 هجری قمری درگذشته است. او راست:
هم ز دل دزدیده صبر و هم دل دیوانه را
دزد ما با خانه می دزدد متاع خانه را.
ما را چو خس و خار معین وطنی نیست
بر هر سر خاکی که فتادیم وطن شد.
نسبتی دل به درد معتبر است
لاله با داغ آبرو دارد.
رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 448، تذکرۀ حسینی ص 351، کلمات الشعراء سرخوش ص 118، سفینۀ خوشگو ذیل حرف ’ن’، تذکرۀ نتایج الافکار ص 720 و روز روشن ص 692 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ)
منسوب. متعلق به نسبت، برادرزن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسی که بست می نشیند آنکه متحصن شود آنکه بمکانی مقدس برای مصون بودن از تعرض پناه میبرد و متحصن گردد
فرهنگ لغت هوشیار
سبز بودن خضرت، طراوت شادابی (گیاهان و غیره)، گیاهی که خام یا پخته آن را خورند مانند نعناع ترخون ریحان و جز آنها جمع سبزیها سبزیجات (غلط)، صراحی شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سستی
تصویر سستی
ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سختی
تصویر سختی
شدت، زحمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثبتی
تصویر ثبتی
شناخته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
نسبيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
Predicative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
prédicatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
предикативний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
กล่าวถึง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
predicativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
predicativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
predykatywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
نسبی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
مفعولی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
נבואי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
predicaat
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
述語的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
述语的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
kivumishi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
술어의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
предикативный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
predikat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
বিধানক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
वर्णात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
predicativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
prädikativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نسبتی
تصویر نسبتی
yüklemle ilgili
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی